دریائی آتن با پول ایران نابود شد) در جزیرهٔ قبرس نشسته منتظر بود، که حوادث مساعدی برای او پیش آید، تا مجدّدا داخل کار شود. او نقشههای بزرگ میکشید، ولی در همان حال با خود میگفت، که برای اجرای خیالات من دولت بزرگی لازم است، نه دولت کوچکی مانند آتن و، وقتی که نظر خود را به ایران میانداخت، میگفت این دولت بزرگ است، ولی کسی را ندارد، که مدیر باشد.
بالاخره پس از این تفکّرات تصمیم گرفت، که بشاه نزدیک شود و نامهای نوشته به گماشتهاش داد، تا آن را در شوش توسّط زنن کریتی[۱] یا پولیکریت مندسی[۲] بشاه برساند (اوّلی در دربار رقّاص بود، دوّمی طبیب) و اگر هر دو غائب باشند، نامه را به کتزیاس بدهد. نامه بدست کتزیاس رسید و او مضمون آن را باطّلاع شاه رسانید. بعضی نوشتهاند، که خود کنن به دربار شوش رفت. به هرحال به کنن از خزانهٔ ایران پولی برای تجهیز سفاین دادند و قرار شد، که امیر البحر آتن با موافقت فرناباذ والی مذکور عمل کند. پس از آن قوای بحری ایران، که مرکّب از نود کشتی و به فرماندهی فرناباذ و کنن بود، در لاریم[۳] واقع در خرسونس کاریّه لنگر انداخت. مقارن این احوال بدو سردار مزبور خبر رسید، که بحریّهٔ لاسدمون در حوالی کنید[۴] و به فرماندهی پیساندر اسپارتی است. بحریّهٔ ایران مصمّم شد حرکت کرده حمله به بحریّهٔ لاسدمون برد. از طرف دیگر امیر البحر اسپارت با هشتاد و پنج کشتی تریرم به فیسکوس[۵] رفت و، همینکه بحریّهٔ ایران را دید، حمله کرد. این تصادم در ابتداء بنفع بحریّهٔ اسپارت بود، ولی پس از آنکه سفائن ایران حمله کردند، متّحدین لاسدمون برای امنیّت جانی عقب نشسته بساحل نزدیک شدند، امّا پیساندر عقبنشینی را ننگ دانسته جنگ کرد و کشته شد. بعد کنن کشتیهائی را، که بساحل پناه برده بودند، تعقیب و پنجاه فروند را تصرّف کرد. سپاهیان این کشتی غالباً خودشان را به آب انداختند، تا به شناو بساحل برسند و پانصد نفر از آنها اسیر شدند، باقی