جواب داد، که جزو ارمنستان است. بعد او گفت، که سکنهٔ مملکت همجوار خالیبها هستند و راهی را، که بآن مملکت میرفت نشان داد. کزنفون با کدخدا بده خود برگشت و او را به خانوادهاش رسانید. بعد اسبی را، که چندی قبل به غنیمت گرفته بود، به کدخدا داده گفت، چون پیر است او را فربه کن، تا برای آفتاب قربان کنند. این اسب را برای آفتاب نیاز کرده بودند و کزنفون میترسید، که این حیوان از شدّت خستگی بمیرد. از اسبهائی، که برای شاه تهیّه میکردند، یکی را کزنفون برای خود برداشت و به هرکدام از سرداران نیز اسبی داد. اسبهای ارمنستان از اسبهای پارسی کوچکتراند، ولی با این حال حرارتشان بیشتر است.
کدخدا به کزنفون یاد داد، که به پای اسبان و مالهای بنه چگونه باید راکت[۱] بست و گفت، که بیاین وسیله اسبها و مالها تا شکم در برف فرومیروند. روز هشتم توقّف در این محلّ کدخدا را به خیریسف دادند، تا برای او بلد باشد.
دستهای او را نبسته بودند و او بدین حال یونانیها را از راه بیابانهای پربرف هدایت میکرد. چون یونانیها به دهاتی نمیرسیدند، خیریسف نسبت به کدخدا متغیّر شد و او در جواب گفت، دهاتی در اینجاها نیست. خیریسف او را زد، ولی نخواست دستهای او را ببندد. در نتیجه، شب دیگر این ارمنی فرار کرد.
یونانیها به کلخید میروند
(عقبنشینی، کتاب ۴، فصل ۶) یونانیها شش منزل، که هرکدام پنج فرسنگ راه بود، پیموده به کنار رود فازیس[۲] درآمدند (این رود را حالا رییون ۳نامند. در مینگرلی جاری است و به دریای سیاه میریزد. م.). بعد یازده فرسنگ راه در دو روز
- ↑ Raquette چنین بنظر میآید، که راکت پارچهای بوده مشبّک، که دور آن را چوب گرفته بودند و، در مواقعی که برف زیاد میافتاد، این آلت را به پاهای اسبان میبستند، تا در برف فرونروند . در بعض ولایات ایران، چنانکه گویند، وقتی که برف زیاد میافتد، اشخاص چیزی شبیه این آلت به کفشهای خود میبندند، تا در برف فرونروند، یکی از رؤساء بختیاری میگفت، در بختیاری در چنین مواقع گلیم در جلو اسب میگسترند. در گیلانات گالشها در این موارد آلتی به پای خود میبندند، که بزبان اهل محل (چوکده) گویند ولی چقته تلفّظ کنند.
- ↑ Phasis.