یافتند، ولی ظروف را غارت نکردند و بتعقیب اهالی نیز نپرداختند، زیرا خوشنود بودند از اینکه، چون اهالی دشمن شاهاند، مانع نخواهند شد، که یونانیها از ولایت آنها بگذرند، ولی کردوکها به پیشنهادات یونانیها جوابی ندادند و، وقتی که پس قراول یونانی از کوه بدره سرازیر میشد و شب دررسیده بود، کردوکها حمله کرده چند نفر یونانی را با تیر و سنگ کشتند. چون یونانیها ناگهان داخل محلّهای کردوکها شده بودند، عدّهٔ حملهکنندگان کم بود، و الاّ عدهٔ زیادی از یونانیها تلف میشد. یونانیها شب را در دهات گذرانیدند و کردوکها بالای کوه جا گرفته آتشهائی روشن کردند. طرفین مواظب یکدیگر بودند و، چون روز شد، یونانیها حرکت کردند و تمام روز را مجبور بودند جنگ یا توقّف کنند.
روز دیگر رعد و برق سختی روی داد و با وجود این یونانیها مجبور شدند پیش روند، زیرا آذوقه نداشتند. در موقعی که یونانیها از معبر تنگ میگذشتند، کردوکها از موقع استفاده کرده باران تیر و سنگ بر آنها باریدند. بعد چون یونانیها به جائی رسیدند، که میبایست اردو بزنند، سردار آنها اسرا را خواسته از آنها یکبهیک پرسید، که آیا راه دیگری جز آنکه دیده میشود هست؟یکی از آنها با وجود تهدید بقتل گفت از راه دیگر اطّلاعی ندارد چون یونانیها نتوانستند از او اطّلاعی تحصیل کنند، او را در پیش چشم رفیقش سر بریدند. این یکی گفت مقتول حقیقت را پنهان کرد، زیرا یکی از دختران او شوهر کرده و مسکن شوهرش در نزدیکی راهی است، که چهارپایان میتوانند از آن بگذرند و، اگر یونانیها بخواهند، او میتواند آنها را هدایت کند، ولی چون راه صعب العبور است، باید جای بلندی را در تصرّف خود داشته باشند. چند نفر داوطلب شدند، که چنین کنند و غذای خودشان را برداشته و دستهای بلد را بسته براه افتادند. دو هزار نفر از این راه حرکت کردند و کزنفون در رأس پسقراول راهی را، که در پیش داشت، پیمود، تا توجّه کردوکها را به خود جلب کند و حرکت دو هزار نفر مزبور را بقدر امکان پنهان بدارد. چون کزنفون وارد درهای شد، تا از آن به بالای بلندی رود، کردوکها سنگهای زیاد، که بعضی بزرگ و برخی کوچک بود از بالا به زیر غلطانیدند. این