قشون یونانی مجبور شد برگشته براهی بیفتد، که ببابل میرفت. از این راه یونانیها به دهاتی رسیدند، که طعمهٔ آتش نشده بود. سرداران یونانی اسرا را خواسته تحقیقاتی در باب راه کردند و آنها گفتند، راهی در طرف جنوب هست، که به بابل و ماد میرود و قشون یونانی هنگام آمدن آن را پیموده. در طرف مشرق راهی است، که بشوش و همدان منتهی میشود. در مغرب راهی است، که به لیدیّه و ولایات ینیان هدایت میکند و راه شمالی از کوههائی میگذرد، که سکنهٔ آن کردوکاند.
این مردم بسیار رشید میباشند و هنوز تابع شاهان پارس نشدهاند. بعد، برای اینکه یونانیها را بترسانند علاوه کردند، که شاه با قشونی مرکب از یکصد و بیست هزار نفر داخل ولایت آنان شد و بواسطهٔ سختی محلّها یک نفر از آنها برنگشت، ولی، زمانی که کردوکها با والی جلگه در حال صلحاند، بین آنها و پارسیها تجارت و مراوده میشود (چنانکه در صفحهٔ ۹۸۹ گفته شد، معلوم نیست، این شاه، که با کردوکها جنگ کرده کی بوده، ظنّ قوی میرود، که مقصود داریوش دوّم است. م.) سرداران یونانی امر کردند اسرا را در جائی جدا نگه دارند، تا از اطّلاعات کامل آنها استفاده شود و نگذارند آنها بفهمند، که چه راهی را سرداران انتخاب کردهاند، بعد یونانیها قرار دادند، که از کوههای کردوک بگذرند، زیرا اسراء گفته بودند، که بعد از عبور از این کوهها یونانیها به ارمنستان خواهند رسید. آن مملکت وسیع و حاصلخیز است و از آنجا میتوانند، بهرجا که بخواهند بروند.
پس از آن، چون یونانیها میخواستند کردوکها مطلع نشوند از اینکه آنها قصد دارند بولایت آنها داخل شوند، و نیز، برای اینکه یونانیها بلندیها را قبل از کردوکها بگیرند، چنین کردند: حوالی آخرین پاس شب، یعنی وقتی که هنوز خیلی از شب باقی مانده بود، یونانیها حرکت کرده به کوه رسیدند. خیریسف در رأس قشون حرکت میکرد و کزنفون در پس قراول. اوّلی به قلّهٔ کوه رسید، قبل از اینکه کردوکها او را دیده باشند و همچنان پیش رفت، تا به دهاتی که در دره واقع بود، درآمد. کردوکها در این احوال خانههای خود را ترک کرده با عیال و اطفالشان به بالای کوهها رفتند. یونانیها در منازل آنها آذوقهٔ وافر و ظروف مسین زیاد