شود، که کسانی از یونانیها با افترا تولید دشمنی میکنند، مانند خائنان و دشمنان یونانیها مجازات شوند. کلآرخ از منن ظنین بود، زیرا میدانست، که او و آرییه با تیسافرن مذاکره کردهاند، او میخواهد دستهای بر ضدّ کلآرخ تشکیل کند و تمام قشون یونانی را بطرف خود کشیده دوست تیسافرن گردد.
کلآرخ نیز میخواست قشون را بطرف خود جلب کرده اشخاصی را، که مخلّ او بودند، از میان بردارد. بعض سپاهیان یونانی عقیده داشتند، که تمام سرکردگان و صاحبمنصبان را نباید نزد تیسافرن برد و باید از او برحذر بود، ولی کلآرخ بقدری ابرام و اصرار کرد، تا بالاخره قرار شد، که پنج سرکرده و بیست صاحبمنصب با خود ببرد. دویست نفر سپاهی هم، باین عنوان که میخواهند آذوقه بخرند، با اینها رفتند. وقتی که یونانیها بدرب منزل تیسافرن رسیدند، پنج نفر سرکرده را، که عبارت بودند از پروکسن بهاسی، منن تسّالی، آژیاس آرکادی، کلآرخ لاسدمونی و سقراط آخائی[۱] بدرون منزل خواندند و صاحبمنصبان دم درماندند.
چند لحظه بعد به علامتی، که معهود بود، سرکردگان را توقیف کردند و آنهائی را، که دم در مانده بودند، سر بریدند. بعد سوارهنظام ایران در جلگه تاخته، هر یونانی آزاد یا برده را که یافت، کشت. یونانیهائی که در اردو بودند، این حرکت سوارها را از دور مشاهده کرده تعجّب کردند، که چه حادثهای روی داده. در این حال نیکارک[۲] آرکادی، که شکمش را دریده بودند و رودههای خود را بدست گرفته فرار کرده بود، با این حال خود را به اردو رسانیده قضیّه را بیان کرد و یونانیها فوراً اسلحه برداشتند، زیرا با کمال وحشت منتظر بودند، که ایرانیها بر آنها حمله کنند.
بعد طولی نکشید، که آرییه، ارتهباذ و میتریدات (مهرداد) با برادر تیسافرن و سیصد نفر سوار جوشندار باردوی یونانیها نزدیک شده یک سرکرده و یک صاحبمنصب یونانی را طلبیدند، تا به آنها حکم شاه را ابلاغ کنند. یونانیها دو نفر فرستادند و کزنفون آتنی از عقب آنها رفت، تا از احوال پروکسن اطلاعی یابد.