چه یکی از خدمهٔ کلآرخ او را صدا کرده بود، تا رودههای حیوانی را، که در همین موقع قربان کرده بودند، ببیند (یعنی نتیجهٔ تفأل را بداند). در غیاب او پروکسن تبی رو به فالینوس کرده گفت: آیا شاه مانند فاتحی اسلحه را میخواهد یا دوستانه و بسان هدیهای. اگر شقّ اوّل است، چرا میخواهد؟بیاید بگیرد. هرگاه شقّ دوّم است، به ما بگوید، که در ازای این سخاوت سربازها به آنها چه میدهد.
فالینوس جواب داد، که شاه خود را فاتح میداند، زیرا کوروش را کشته و کسی نیست، که مدّعی سلطنت باشد. از این نکته گذشته، شما اکنون در درون مملکت او بین رودهائی هستید، که محال است از آن عبور کنید و او آنقدر سپاهی دارد، که اگر آنها را باختیار شما واگذارد، شما از عهدهٔ کشتن آنها هم برنمیآیید، کزنفون آتنی[۱] در این موقع گفت فالینوس، تو خودت میدانی برای ما چیزی جز اسلحه و رشادت ما نمانده و، تا اسلحه داریم، شجاعت هم خواهیم داشت. اگر اسلحهمان را بدهیم، مانند آن خواهد بود، که خودمان را دادهایم و گمان مکن، که این یگانه چیزی را، که برای ما مانده، تسلیم کنیم. فالینوس خندیده گفت:
ای جوان، تو مانند فیلسوفی حرف میزنی، ولی بدان، که اگر تصوّر میکنی، شجاعت شما بر قوای شاه غلبه خواهد کرد، تو دیوانهای. بعد کزنفون گوید:
گویند بعضی نرمشده اظهار داشتند، که چنانکه نسبت به کوروش باوفا بودند، میتوانند حالا هم بشاه خدمت کنند، و اگر اردشیر بخواهد آنها را برای سفر جنگی بمصر یا جای دیگر اجیر کند، او را پیروی خواهند کرد. در این احوال کلآرخ برگشت و پرسید: آیا جواب شاه را دادید؟فالینوس گفت، هرکس چیزی میگوید، تو بگو، عقیدهات چیست. کلآرخ، چون میخواست چنان کند، که خود فالینوس بگوید، اسلحهتان را ندهید، چنین گفت: فالینوس، تو یونانی هستی و ما هم از همان ملّتیم. در این موقعی که هستیم، ما عقیدهٔ تو را میپرسیم، که چه کنیم. نصیحتی بما ده، که خوب و شرافتمندانه باشد و این را هم بدان، هر نصیحتی که بما دهی، حتما بعدها در یونان منتشر خواهد شد. فالینوس
- ↑ یعنی خود نویسندهٔ تاریخ سفر جنگی کوروش و عقبنشینی دههزار نفر.