برگه:Tarikh-e-Sistan Bahar.pdf/۲۲

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی نشده است.
–کا–

یکی دیگر از اختصاصات لغوی اینکتاب تمام آوردن بعضی افعال و اسامی است مانند: اشتر، بجای شتر اسپرد، بجای سپرد، استاند، بجای ستاند، اشنید، بجای شنید، اشکم، بجای شکم و امیر آب و اوی و بیای وبگوی وغیره؛ وگاهی هم اختصار هائی دارد، در افعال مانند : بیستانید، بجای بایستادانید؛ و در حروف مانند تخفیف (از) به (ز) چون زانچه، زانجا، زینجا، زو، زین، زبس، زپس و غیره، و گاهی در اسامی و کنی مانند : ملیکه، جبریل، اسحق، اسمعیل، بوالقسم، بوالحرث، بسحق، و نیز غالبا (ابو) را که علامت کنیه است (بو) یا (با) یا (بل) ضبط می‌کند و گاهی اعراب آنرا هم رعایت نمی‌نماید.

دیگر، استعمال کلمه (تا) مکرر و بمعانی عدیده مانند (تا این بود) یعنی (پس چون این کار واقع شد) و (جهد کن تا کی بیاید و ترا بستاند تا مرا عذر نباشد و تازیان ندارد) ص ۲۶۱ و (می‌دیدم تا شکم او پاره کرد و ندانم تا نیز چه کرد) ص ۶۷.

دیگر تکرار کلمه (باز) نگاهی بجای فاء ابتدائی عربی که بعضی برسی نویسان در ترجمه (پس) بجای آن می‌نوشتند، و گاهی عوض واو عطف عربی که بر سر جمله عطف شده در می‌آید، و وقتی بمعنی (به) بر سر اسماء مانند (باز خراسان شد - او را باز هراه فرستادند - باز جای و خرد آمدند - بازایشان رسید) که معنای آن بخراسان و بهراة وبجای و خرد و بایشان است، و چنین می‌دانم که این حرف (باز) در مواردی باینمعنی رواست استعمال شود که در رسیدن فاعل بمقصد نوعی از اعاده و بازگشت مضمر باشد و معنای آن در حقیقت چنین باشد که: (باز بخراسان شد - و باز دوباره او را بهراة فرستادند - و باز بجای نخست و خرد خود بازآمدند - باز بایشان رسید) وغیره، وأحیانا در اینکتاب هم این مراعات شده، و می‌توان گفت که از مد نظر ایجاز (با) را حذف کرده وبحرف (باز) اکتفا نموده است.

و از اصطلاحات قدیم یک اصطلاح را که در بلعمی و بیهقی و غیره دیده می‌شود ندارد و آن باء تأکید است که بر سر فعل نفی و نهی وجحد درآورده و آنرا مؤکد می‌ساخته‌اند مانند: بنکنم - بندیدم - بمکن - بنرفت - و درینکتاب این اصطلاح که تا قرن هفتم هم در کتب باقیست دیده نمی‌شود. ولی این باء در سایر موارد این کتاب مکرر استعمال شده است.