چون نامها در رسید با خیلتاش مسرع، حاجب غازی و دیگران کارها بجدتر پیش گرفتند و آنچه ناساخته بود بتمامی بساختند و هر تکلف که گمان گشت اهل سلاح بجای آوردند.
وامیر مسعود بروستای بیهق رسید در ضمان سلامت و نصرت، و غازی سپاه سالار خراسان بخدمت استقبال رفت با بسیار لشکر، و زینتی و اهبتی تمام بساخت. امیر بر بالائی[۱] بایستاد و غازی پیش رفت و سه جای زمین بوسه داد. امیر فرمود تا او را کرامت کردند و بازو گرفتند[۲] تا فراز آمد و رکاب امیر ببوسید. امیر گفت آنچه بر تو بود کردی، آنچه ما را میباید کرد بکنیم، سپاه سالاری دادیم ترا امروز، چون در ضمان سلامت بنشابور رسیم خلعت بسزا فرموده آید و غازی سه بار دیگر زمین بوسه داد و سپاهداران اسب سپاه سالار خواستند[۳] و بر نشاندند و دور از امیر بایستاد و نقیبان را بخواند و گفت لشکر را باید گفت تا به تعبیه در آیند و بگذرند تا خداوند ایشان را بهبیند و مقدمان و پیش روان نیکو خدمت کنند. نقیبان بتاختند و آگاه کردند و بگفتند و آوازهای بوق و دهل و نعره مردان بخاست سخت بقوت. و نخست جنیبتیان[۴] بسیار با سلاح تمام و برگستوان،[۵] و غلامان ساخته با علامتها و مطردها، [۶] و خیل خاصة او بسیار سوار و پیاده، و بر اثر ایشان خیل یکیک سرهنگ میآمد سخت نیکو و تمام سلاح، و خیلخیل میگذشت، و سرهنگان زمین بوسه میدادند و میایستادند، و از چاشتگاه تانماز پیشین روزگار گرفت[۷] تا همگان بگذشتند. پس امیر غازی
- ↑ فامو بر سر بالائی
- ↑ بازو گرفتن علامت احترام بوده است چنانکه درین کتاب مکرر خواهد آمد
- ↑ رسم بوده است که چون کسی را لقبی یا منصبی میدادند، هنگام پیش آوردن اسب سواری او از باب احترام نام او را بهمان لقب و عنوان ذکر میکردند شواهد این مطلب در خود این کتاب زیاد است از جمله در پیغام محمود به مسعود که پس ازین خواهد آمد پسرم محمد را چنانکه شنودی بر درگاه ما اسب امیر خراسان خواستند و تو امروز خلیفت مالی و فرمان ما بدین ولایت بی اندازه میدانی، چه اختیار کنی که اسب تو اسب شاهنشاه خواهند با اسب امیر عراق؟
- ↑ جنیبة اسب یدک و جنیبتی بمعنی یدککش
- ↑ در برهان قاطع: برگستوان بضم کاف فارسی و تای فرشت پوششی باشد که در روز جنگ پوشند و اسب را نیز پوشانند
- ↑ مطرد نیزه بوده است کوچک و اصلا سلاح شکاری بوده است چنانکه در صحاح و مبادی اللغه اسکافی و سایر کتابهای لغت آمده است اسم فارسی این سلاح در کتاب السامی «مک» است برهان قاطع در کلمه مک مینویسد «بضم اول بمعنی زوبین است و آن نیزهٔ باشد کوچک که عربان مطرد خوانند و باین معنی بفتح اول هم آمده است.
- ↑ روزگار گرفتن یعنی امتداد یافتن، طول کشیدن.