برگه:Tarikh-byhghy.pdf/۲۳

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.
۷
رسیدن نامه امیر مسعود به تکیناباد

رفتند که برسم امیر مسعود بود بروزگار امیر محمود، و همه فقها و اعیان و عامه آنجا رفتند بتهنیت و فوج فوج مطربان شهر و بوقیان شادی‌آباد[۱] بجمله با سازها بخدمت آنجا آمدند و ما را بگردانیدند و زیادت از پنجاه هزار درم زر و سیم و جامه یافتیم و روزی گذشت با نام که کس مانند آن یاد نداشت، و ما بامداد در رسیدیم و نیمه شب با جوابهای[۲] نامها باز گشتیم.

و حاجب بزرگ علی بدین اخبار سخت شادمانه شد و نامه نبشت بامیر مسعود و بر دست دو خیلتاش بفرستاد و آن حالها به شرح باز نمود و نامه‌ها که از غزنین رسیده بود بجمله گسیل[۳] کرد.

روز شنبه نیمه شوال نامه سلطان مسعود رسید بر دست دو سوار از ان وی یکی ترک و یکی اعرابی و چهار اسبه[۴] بودند و بچهار روز و نیم آمده بودند؛ جواب ان نامه که خیلتاشان برده بودند بذکر موقوف کردن امیر محمد بقلعت کوهتیز. چون علی نامها بر خواند، بر نشست و بصحرا آمد و جمله اعیان را بخواند در وقت بیامدند و بوسعید[۵] دبیر نامه را برملا بخواند، نامهٔ با بسیار نواخت و دل گرمی، جمله اولیا و حشم و لشکر را نواخت، بخط طاهر دبیر[۶] صاحب دیوان رسالت امیر مسعود، آراسته بتوقیع عالی و چند سطر بخط امیر مسعود بحاجب بزرگ علی، مخاطبه حاجب فاضل برادر، و نواختها از حد و درجه بگذشته بلکه چنانکه اکفا باکفا[۷] نویسند. چون بوسعید نام سلطان بگفت همگان پیاده شدند و باز برنشستند و نامه خوانده آمد، و فوج فوج لشکر می آمد و مضمون نامها معلوم ایشان میگردید و زمین بوسه میدادند و باز میگشتند. و فرمان چنان بود علی را که


  1. گویا محله بوده است در غزنین
  2. یب: با جوابهای نامه و
  3. در حاشیه یب: گسیل بضم اول و ثانی بتحتانی مجهول کشیده بمعنی روانه کردن
  4. فا: چهار اسب، یب: با چهار اسبه
  5. فا مو: بوسعد. گویا این شخص همان دبیر و کدخدای حاجب علی است که در حکایت گرفتاری علی بعد ازین نامش خواهد آمد و در آنجا همه نسخه‌ها بوسعید است
  6. این طاهر دبیر که بعد بتفصیل تر شناخته خواهد شد، از ری صاحب دیوان رسالت مسعود شده بود. درین موقع هنوز بو نصر نزد مسعود نیامده بود و جزء اتباع محمد در تکین آباد بود چنانکه بعد خواهیم دید
  7. اکفا جمع کفو بمعنی همدوش و هم رتبه.