این برگ همسنجی شدهاست.
۱۰۷
دم را دریابیم
۱۲۳
| ✽ هر گه که بنفشه جامه در رنگ زند، | ||||||
| در دامن گل باد صبا چنگ زند، | ||||||
| هشیار کسی بود که، با سیمبری | ||||||
| می نوشد و جام باده بر سنگ زند. | ||||||
۱۲۴
| بر خیز و مخور غم جهان گذران، | ||||||
| خوش باش و دمی به شادمانی گذران | ||||||
| در طبع جهان اگر وفائی بودی، | ||||||
| نوبت بتو خود نیامدی از دگران. | ||||||
۱۲۵
| در دایرهٔ سپهر نا پیدا غور، | ||||||
| می نوش به خوشدلی که دور است بجور؛ | ||||||
| نوبت چو بدور تو رسد آه مکن، | ||||||
| جامی است که جمله را چشانند بدور! | ||||||
۱۲۶
| از درس علوم جمله بگریزی به، | ||||||
| و اندر سر زلف دلبر آویزی به، | ||||||
| زآن پیش که روزگار خونت ریزد، | ||||||
| تو خون قنینه در قدح ریزی به. | ||||||