برگه:Sur-e Esrafil 1 Muḥarram 1327 23 Januar 1909.pdf/۲

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.
(صفحه ۲)
﴿صور اسرافیل﴾


تاب ضعیف نیز از افق طهران طلوع نماید. و از مزایای سال دوم روزنامه تزیین آنست در هر هفته بصورت یکی دو نفر از شهدای راه آزادی و بیش قدمان طریق حریت با شرح حال و درجهٔ خدماتشان تا حدی که در اینجا بدست آید و بعد مسافت و دوری از مرکز ما را بدان مجاز نماید والسلام .


(طبعیت سلطنت چیست)

در ممالکی که جهل جای علم، زور جای حق، و اوهام جای حقایق را گرفته است سلطنت موهبتی است الهی یعنی خداوند متعال حقوق، حدود و اختیارات هر قطعهٔ از زمین را بدست یک نفر از افراد اهالی همان قطعه گذاشته و وجوب اطاعت دیگران نیز باو در علم ازلی خدا گذشته است.

اهمیت این امر ما را و گمان میکنم پس از طرح آن هر متدین عاقلی را نیز بر آن میدارد که با کمال دقت در حقانیت و بطلان آن غور کنیم و از فهم حقیقت کاری بدین عظمت که منشأ سعادت و شقاوت و منیع غی و و رشد ماست تن زنیم. چه اگر واقع سلطنت موهبت آسمانی و اطاعت ما بسلطان تقدیر بی‌تغییر است باید بدون یک لحظه تردید در این یک مسئلهٔ بخصوص تن بقضای مبرم داده و دنبالهٔ سایر مسائلیرا که در حیطهٔ اختیارات فاعلین مختار است گرفت. چه ضعف بشر اجازه نمیدهد که با خواست خدائی مقاومت کند و با ساعد آهنین تقدیر پنجه افکند.

و اگر سلطنت نیز مثل سایر اعمال بین اثنینی نوع انسان از دائرهٔ اقتدار ماست باید هر سرعت که ممکن است دست به اعمال اختیارات زد و قوهٔ را که خداوند فیاض بهزاران حکمت در وجود ما گذاشته است از راه ادای شکر منعم عاطل نگذاشت.

اگر سلطنت موهبت الهی و اطاعت ما از سلطان برحسب امر آسمانی باشد اعلام آن به بندگان یا باید بواسطهٔ فرمانی سماوی باشد که قبل از جلوس هر سلطانی از آسمان نازل شود تا بندگان بر طبق آن تکلیف خود را بجا آورند و یا میبایست همان تسلط سلطان را حاکی از ارادهٔ خدائی شمرده راه انقیاد پیمایند.

وجود فرمانی منزل را هنوز تا امروز نه هیچ سلطانی ادعا کرده و نه خیال هیچ شاعر متملق و محدث جعالی پیرامون آن گشته است. و در صورت دوم که تسلط پادشاه را حاکی از اراده و رضای خدائی بدانیم بلا فاصله باید پادشاه را دارای همان علم و همان احاطه بلکه با کمی غور صاحب کلیهٔ همان صفات ثبوتیه و سلبیهٔ خدا تصور کنیم. چه معقول نیست خدای عادل تقدیر سعادت و شقاوت حیات و ممات و عز و ذل قسمتی بزرگی از بندگان خود را بارادهٔ شخصی محول کند که مصیب را از مخطی، معصوم را از گناهکار و حق را از باطل نشناسد. و اعتقاد باینکه سلطان مستجمع این صفات باشد موافق اصول ادیان عمومی امروزهٔ دنیا و خاصه دین اسلام معنی شرک و در صورتِ تنزل اعتقادِ بوجود عالم‌الغیب دیگری جز خدا در عرصهٔ وجود است.

و اگر دارای آندرجه از علم و احاطه و سایر صفات ثبوتیه و سلبیهٔ خدائی نباشد باید بواسطهٔ همین تسلط و اقتدار تامهٔ که بیک نفر جاهل و کور در کلیهٔ اعراض و اموال و دماء یک دستهٔ از مردم داده است بی‌تردید صفت عدالت خدا را انکار نمود.

شاید یک مسلمان جدلی بگوید چه ضرر دارد که بگوئیم تسلط سلطان حاکی از خواست خداست و سلطان نیز از صفات خدا و علم بغیب محروم است اما با اینهمه برحسب یک ارادهٔ دیگر الهی اعمال کور کورانهٔ همین سلطان جاهل همیشه مطابق با حاق واقع و موافق با عقل و عدل میشود؟

در صورتیکه این معترض مشهودات هر روزهٔ خودش را با شهادات ملیونها سوانح ظالمانهٔ تاریخ اعمار سلاطین کنار بگذارد لازم است که تمام اقوال انبیا را در توبیخ سلاطین جور رد نماید و پس از آنکه بر خلاف صریح قرآن و سایر کتب آسمانی شداد و نمرود را پانزدهم و شانزدهم چهارده معصوم قرار داد