پرش به محتوا

برگه:SiratAlSutur.pdf/۲۶

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.
  بگذر از کاغذ و دوات و قلم گرچه زینها به عالمی تو علم  

خاتمه

  بود هشتاد و چار عمر عزیز گشته زایل تمام عقل و تمیز  
  در جوانی اگرچه نیز نبود و اندر این باب عذر لنگ چه سود  
  با تو این عذر لنگ از آن گفتم ای پسندیده یار و ننهفتم  
  که ز دست بلای شوم فرنگ شده بودم ز رنج آبله لنگ  
  مدّت چند سال پیوسته بودم از درد آبله خسته  
  خسته‌دل وز قوی نمانده اثر نتوان گفت شعر از این بهتر  
  خاصه در مشهد خراب یباب اوفتاده خراب‌تر ز خراب  
  و اندر این درد بی‌دوا دردا که کسی پرسشی نکرد مرا  
  آشنا حال آشنا پرسد مشهدی را کسی چرا پرسد  
  خواستم ذکر خویش و حالت خویش در قلم آرم و ملالت خویش