پرش به محتوا

برگه:Shahriyarane Gomnam.pdf/۹۰

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی نشده است.

و پارسایی بسیار آشکار می‌ساختند. در آستانه دز نشیمن گرفته پیغام به شیر اسفار فرستادند که ما از بازرگانانیم با مرزبان پیش از گرفتاریش داد و ستد داشتیم و مال بسیاری از ما و دیگر بازرگانان پیش اوست. و خواستار شدند که ایشان را با مرزبان روبرو سازد که نشانی یا نامه‌ای از وی بگیرند که کسانش (در آذربایگان) مال ایشان و دیگر بازرگانان بازدهند. پیاپی به شیر اسفار دعا گفته بر مرزبان نفرین می‌کردند و از دشنام و بدگویی درباره او دریغ نمی‌نمودند. می‌گفتند سپاس خدای را که شر این بدکردار را که نه خدا را می‌شناسد و نه ایمان به پیغمبر خدا دارد از سر مردم دور کرد.

شیر اسفار را دل به حال ایشان سوخته یکان یکانشان با مرزبان روبرو ساخت.

مرزبان گفت من اینان را نمی‌شناسم. ایشان در خشم شده سخنان درشت گفتند و نفرین آغاز کردند. مرزبان گفت مقدار حساب ایشان نمی‌دانم می‌نویسم رسیدگی نمایند. بدین‌سان پیوسته ایشان نزد مرزبان آمد و شد داشتند. خراسویه و صیف نامی را از دیلمان که پیش از آن در بغداد از سپاهیان سلطان [امیر الامراء] بود و ابو الحسن نامی را پسر جنی و دسته‌ای را از مردم تارم نیز در جامه بازرگانان روانه سمیرم ساخت و هریک از آنان ارمغان‌هائی برای شیر اسفار و کسان او و برای دربان دز همراه آوردند و آذوقه و آنچه دربایست بود از دربان خریده وعده می‌دادند که چون به مال و کالای خود برسیم مال فراوان به تو می‌بخشیم. گاهی نیز از بیدادگری‌های مرزبان گله آغاز کرده گریه و زاری می‌نمودند و در این میان تنها تنها نزد مرزبان رفته نامه‌هایی که آورده بودند رسانیده پاسخ از او می‌گرفتند و پول بسیار بدو می‌دادند که در راه مقصود خود صرف نماید.

شیر اسفار دزبان را غلام ساده‌رو و زیبایی بود که به شیوۀ دیلمان سپر او را بر می‌داشت. مرزبان با او عشقبازی آغاز کرد و مهر بی‌اندازه نشان داده نهانی چیزها به او می‌داد و وعده می‌کرد که چون آزاد شود نیکی‌های بزرگ دریغ نداشته او را به حکمرانی و فرمانروایی برساند. آن غلام با این وعده‌ها فریفته و رام مرزبان گردیده در زنبیلی آکنده از خاک زره و چند تیغ و در توی شمعها چند تا سوهان به او رسانید و برای هرنیرنگ و تدبیر رام و فرمانبردار او بود.

اما آن بازرگانان بیش از پیش خداترسی و پارسایی نشان می‌دادند و چون به در دژ می‌آمدند دربان یکایک‌شان را نزد مرزبان می‌برد و بودند تا آنگاه که مرزبان تدبیری که اندیشیده بود به دستیاری غلام شیر اسفار به انجام رسانید و روزی را با او قرار

شهریاران گمنام جلد ۱