ز نیزهها همه صحرا چو نیستان شده بود همه چو شیران در نیستان گرفته مکان بسان طوفان از کوه برآمدند ولیک بخاست بر ز می از خون حلقشان طوفان به حمله سپه شاه خیل ایشان را به تیغ کرده رمیده دل و خمیده روان به ساعتی تنشان شد نشانه زوبین به ساعتی دلشان شد نشانه پیکان ز هول تیر سواران بلند قد عدو شدند گوژونوان اندر آن بسان کمان به جان ز شاه نرسته از آن سپاه دو بهر به تن نرست و به مال آن کجا برست به جان سپاهشان را کشته سپاه شاه زمین امیرشان را کرده اسیر شاه زمان امیر همچو شبان شد و سپه چو رمه شود رمیده رمه چون شود گرفته شبان نه مهتر است و نه کهتر بدین سپاه اندر که نیست مهتری از کافراش و ز دزدان اگر نبودی تأیید شاه شیر شکار وگر نبودی اقبال میر شهرستان به کارزاری از پیش لشکر چندین چگونه گشتی آواره لشکر چندان ولیکن ایشان ز انبوه خیل نازیدند ملک ننازد الا به فره یزدان به آفتاب برآورد افسر اسلام به زیر خاک فروبرد رایت کفران خدایگان به زمانی ز کافران بستد به تیغ کینه فضلون و کینه مملان تو زی برون شده بودی به شهر خصم اندر که تا بر آتش بوم و برش کنی ویران چنانکه موسی عمران به کوه آتش جست پیمبری یافت از کوه موسی عمران یکی سپاه شکستی دلیر و شاه شکن شهی گرفتی لشکر فروز و گردافشان از این شعرها برمیآید که سپاه گرجیان و ارمنیان انبوهتر از سپاه مسلمانان بودهاند بااینحال لشکری شکستشان داده و پادشاهشان دستگیر کرده. بس شگفت است که نه در تاریخ گرجیان و نه در تاریخ ارمنیان یاد این داستان را نکردهاند و هرگز نتوان دانست که این شاه دستگیر شده که بوده است.
لشکری و امیر ابو الفضل جعفر
از داستانهای لشکری که از شعرهای قطران برمیآید یکی گرد آمدن او با امیر ابو منصور وهسودان روادی و دیگری آوردن اوست غزان را از آذربایگان به آران که ما این دو داستان را در بخش دومین یاد کردهایم۱.
________________________________________
(۱) . صفحههای ۲۰۰-۱۸۱ بخش دومین دیده شود.
شهریاران گمنام جلد ۱