پرش به محتوا

برگه:Shahriyarane Gomnam.pdf/۲۲

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی نشده است.

یاقوت دیهی را در نه فرسخی شهر زور «دیلمستان» نامیده می‌گوید جهت این نام آن بود که در زمان ساسانیان دیلمان هرگاه که برای تاخت و تاز بیرون می‌آمدند در این دیه بنگاه ساخته برای تاراج اطراف پراکنده می‌شدند و چون از کار خود می‌پرداختند در این‌جا گرد آمده سپس به کوهستان خود برمی‌گشتند۱.

از پاره‌ای مأخذهای ایرانی نیز این مطلب مدلل است که دیلمان از نخست خود سر و یاغی زیسته زیر فرمان حکمرانان ایران نمی‌رفته‌اند. فخر الدین اسعد گرگانی در مثنوی ویس و رامین که اصل آن کتابی بوده به زبان پهلوی و وی به پارسی نظم کرده در گریختن رامین با ویس به کوهستان دیلم در شعرهایی که در اینجا می‌آوریم از مردانگی و جنگجویی و دلیری دیلمان وصف بسیار کرده می‌گوید هرگز پادشاهی بر سرزمین آنان دست نیافت و ظاهرا آن است که این جمله‌ها در اصل پهلوی آن کتاب نیز بوده است.


ز قزوین در زمین دیلمان شد درفش نام او بر آسمان شد زمین دیلمان جایی است محکم برو در لشکری از گیل و دیلم بتاری شب از ایشان ناوک انداز زنند از دور مردم را به آواز گروهی ناوک استبر دارند به زخمش جوشن و خفتان گذارند بیندازند زوبین را گه تاب چو اندازد کمانور تیر پرتاب چو دیوانند گاه کوشش ایشان جهان از دست ایشان شد پریشان سپر دارند ایشان درگه جنگ چو دیواری نگاریده به صد رنگ ز بهر آنکه مرد نام و ننگ‌اند ز مردی سال و مه با هم به جنگ‌اند از آدم تاکنون شاهان بی‌مر کجا بودند شاه هفت کشور نه آن کشور به بهروزی گشادند نه با کشور بر آن مردم نهادند (؟) هنوز آن مرز دوشیزه بماندست بدان یک شاه کام دل نراندست۲

________________________________________

(۱) . معجم البلدان، کلمه «دیلمستان» در آذربایگان نیز در نواحی سلمان جایی بوده که در تاریخ‌های قدیم ارمنی دیلمستان نامیده شده و اکنون دیلمان یا دیلمقان معروف است. شرحی را که یاقوت درباره دیلمستان شهر زور نوشته درباره اینجا نیز می‌توان احتمال داد.

(۲) . مثنوی ویس و رامین، نسخه چاپی، ص ۳۸۵.

شهریاران گمنام جلد ۱