همچنین در نامهای که به نظم برای ابو الیسر سپهدار اران فرستاده پس از نام بردن از وهسودان و مملان نام این عبد اللّه را نیز برده میگوید:
دگر میر عبد اللّه از بهر من زبان برگشاید به هرانجمن
از او هرچه خواهی ندارد گران همان خلعتم خواهد از دیگران در قطعه پایین نیز بزم امیر مملان را ستوده نام عبد اللّه و ابو المعمر گنجهای را میبرد و نتوان دانست که ابو المعمر که از نزدیکان امیر ابو الحسن شدادی بود برای چه به تبریز آمده، و این بزم برای چه بوده است. از طرز سخن پیداست که عبد اللّه نیز از سفر برگشته بود. گویا قطران خویشتن در بزم بوده و قطعه را در همانجا سروده.
گر ندیدی بهشت و حور العین اینک این مجلس امیر ببین
جام می را چو حوض کوثر دان ساقیان را بسان حور العین
مطربان نشسته در مجلس زرد و گریان چو عاشق مسکین
بر یکی سو امیر عبد اللّه آن خداوند مهتران زمین
وز دگر سوی بو المعمر گرد هست خورشید علم و دانش و دین
تا برون آید از صدف لؤلؤ تا بتابد از آسمان پروین
دولت و عز میر مملان باد او به شادی و دشمنش غمگین
او به دیدار میر عبد اللّه برنهاده به کف می رنگین
تا زمین باد شاد باد این از آن تا زمان باد شاد باد آن زین
حاسد آن همیشه چون فرهاد ناصح این همیشه چون شیرین در اینجا سخن ما از روادیان به پایان میرسید و از احمد یلیان که گویا بازماندگان این خاندان بودند در گفتار سوم سخن خواهیم راند. ولی پیش از آنکه این گفتار را به پایان رسانیم داستان ابو دلف نام امیر نخچوان را که همروزگار وهسودان و پسرانش بوده و ما از نیای او که نیز ابو دلف نام داشت در پیش سخن راندهایم در اینجا مینگاریم.
ابو دلف شاه نخچوان
این ابو دلف گذشته از آنکه یکی از فرمانروایان بوده در عالم ادبیات پارسی هم نام نیک دارد، چه ممدوح قطران است که چندین قصیده در ستایش او دارد. و آنگاه اسدی طوسی گرشاسبنامه را که یکی از شاهکارهای استادانه شعر پارسی است به
شهریاران گمنام جلد ۱