پرش به محتوا

برگه:Shahriyarane Gomnam.pdf/۱۸۰

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی نشده است.

ترکمانان و چون به نزدیک رباط فراوه (ه‍) رسیدند اندر مقابل یکدیگر آمدند گشته بودند جنگ به‌پیوستند و لشکر چون چیره شد و بر ایشان ظفر یافتند و شمشیر اندر نهادند و چهار هزار سوار معروف از ترکمانان بکشتند و بسیاری را دستگیر کردند و باقی به هزیمت رفتند سوی بلخان و دهستان و فساد ایشان اندر آن ولایت سهلتر گشت۱.

بیهقی نیز بدین جنگ اشاره کرده می‌نویسد:

ارسلان جاذب کردیری بود که چنویی یاد نداشتند یا چندان عده و آلت و لشکر... کار جنگ و مکاشفت میان ایشان مدتی دراز پیچیده بود و امیر محمود تا به پوشنگ نرفت و حاجب غازی را با آن لشکر بدان ساختگی نفرستاد آن مرادگونه حاصل نشد۲.

داستان غزان با سلطان مسعود

پس از این جنگ و بیرون راندن غزان در بلخان کوه و دهستان بودند تا در سال ۴۲۰ سلطان محمود در غزنین بمرد و پسرش محمد به جای او نشست و پسر دیگرش مسعود که این هنگام در ری بود آهنگ غزنین و جنگ برادر کرد و کسانی نیز به بلخان کوه پیش غزان فرستاده گروهی را که پیشوایانش یغمر و بوقاکوکتاش و قزل نام داشتند دلجویی کرده پیش خود آورد که در سپاه او بودند. گروهی را نیز در نزدیکی‌های هرات نشیمن داد.

ولی مسعود کینه ترکمانان را همیشه در دل داشت و با آنکه این دفعه هیچ‌گونه ناروایی از ایشان سر نمی‌زد و به گفته خواجه احمد میمندی وزیر مسعود آرمیده بودند او در پی فرصت بود که کینه از ایشان بازجوید. تا در سال ۴۲۲ که تاش فراش را به سپهسالاری عراق به ری می‌فرستاد ترکمانان را نیز با سالارشان خمارتاش حاجب همراه ساخته دستور داد که چون به نیشابور رسید پیشوایان و بزرگان آن طایفه را دستگیر و نابود نماید. خواجه احمد وزیر و دیگران این رأی مسعود را نپسندیده می‌دانستند که فتنه‌ها از آن خواهد برخاست. ولی مسعود گوش به سخن

________________________________________

(۱) . زین الاخبار، چاپ ایرانشهر، ص ۸۹ و ۹۰.

(۲) . تاریخ بیهقی، چاپ تهران، ص ۵۴۸.

شهریاران گمنام جلد ۱