ازین دلیلها مرا شکی نماند که برخلاف نوشتههای شرقشناسان اروپا وهسودان و مملان نه از بازماندگان سالاریان بلکه از خاندان جداگانه دیگری بودهاند. ولی تا دیرهنگامی آگاهی از داستان برافتادن سالاریان و چگونگی پادشاهی یافتن روادیان نداشتم. چه این میدانستم که روادیان نخست خداوند تبریز و آن سامانها بوده نه فرمانروای آذربایگان. تا آنگاه که کتاب آسوغیک دارونیچی را که یکی از سودمندترین کتابهای ارمنی است به دست آورده از نوشتههای کوتاه و ناروشن او به دستیاری کاوش و اندیشه شرح این داستانها را بدانسان که در بخش نخستین و در این بخش نگاشته شده دانستم و برخی فرمانروایان این خاندان و خاندان سالاریان را نیز از آنجا به دست آوردم. چنانکه ابو الهیجاء نوه سالار و ابو الهیجاء روادی و امیر مملان نوه او که در کتابهای تازی و پارسی نامی از اینان نیست.
شگفت است که از شرقشناسان اروپا آنانکه کتاب آسوغیک را داشتهاند و نوشتههای او را خوانده نهتنها به اشتباه خود درباره «سالاری» بودن وهسودان و پسرش مملان پی نبردهاند بلکه اشتباه بسیار شگفت دیگری گریبانگیرشان شده که از حقیقت پاک دور افتادهاند. شرح این مطلب آنکه آسوغیک نخست نام «ابو الهیجاء دیلمستانی نوه سالار» را برده تاختن او را به ارمنستان و سپس شکست یافتنش را از ابو دلف و آوارگی چندین ساله و سرانجام نابودی یافتنش را به دست چاکران خود میسراید۱. پس از چند فصل نام «ابو الهیجاء پسر رواد» را برده دوباره لشکرکشی او را به ارمنستان و پیروزی یافتنش را بر ابو دلف و شبانه درگذشتنش را در چادر خود مینگارد۲. گذشته از دیگر قرینهها و دلیلها که در دست است از خود همین نوشتههای آسوغیک به آسانی توان دریافت که این دو ابو الهیجاء یکی نبودهاند. زیرا این باورکردنی نیست که پس از خپه شدن به دست چاکران خود بار دیگر زنده شده به لشکرکشی و کشورگیری پردازد و آنگاه آن ابو الهیجاء خداوند دوین و آن سامانها بود و این یکی را آسوغیک آشکار مینویسد که پادشاه آذربایگان بود.
با اینهمه شرقشناسان دانشمند ما این دو نام را از آن یک تن گرفته و از اینجا
________________________________________
(۱) . بخش نخستین ص ۱۲۱ و ۱۲۲ دیده شود.
(۲) . همین بخش ص ۴۱ و ۴۲ دیده شود.
شهریاران گمنام جلد ۱