جستان و برادرانش بازجوید. و چون میخواست تخم دشمنی میانه برادران کاشته از این راه به کندن ریشهشان دست یابد ابراهیم را به نام میهمانی به تارم نزد خود خواند و چون او بدانجا رفت نوازش بسیار کرد و مال فراوان و اسبان و ستوران بدو بخشید.
ولی چون ابراهیم پیش از این با جستان دشمنی کرده تلخی دو تیرگی را چشیده بود وهسودان از او به مقصودی نرسیده این دفعه امید در ناصر بست و نامهای بدو نوشته به دشمنی و نافرمانی برادرش واداشت و وعده همهگونه یاری و پشتیبانی از جانب خود داد.
ناصر از نادانی فریب این سخنان خورده از اردبیل به موغان بگریخت و در آنجا بیرق خودسری برافراشته گروهی بر او گرد آمدند. و چون جستان از مدتها سخت تهیدست و بیپول بود و از عهده مال و علوفه لشکر برنمیآمد در این وقت سپاهیان نیز فرصت به دست آورده انبوهی از ایشان به موغان شتافتند. ناصر از آمدن ایشان زور و نیروی فراوان یافته لشکر بر سر اردبیل آورد. جستان چون یارای ایستادن نداشت به دز «نیر»۱ بگریخت. ناصر اردبیل را تصرف کرده گرد این دز فراگرفت.
ولی چندی برنیامد که سپاهیان از ناصر مال و علوفه خواستند. و او چون تهیدست و بیپول بود و وهسودان به وعدههای یاری و پشتیبانی که داده بود وفا نمیکرد سخت فروماند و دانست که فریب دشمن خورده و خطا کرده و ناگزیر با جستان از در پشیمانی و پوزش خواهی درآمده به احترام از دز پایینش آورد و با هم به اردبیل بازآمدند.
لیکن کار بیپولی و تهیدستی بس سخت بود. چه با این ناتوانی و فروماندگی اینان، کسی از فرمانروایان بومی باج خود نمیپرداخت. بلکه در گوشههای دیگر نیز گردنکشانی از کردان و دیگران پیدا شده هرکدام برای خود مالیات میگرفتند. از این سوی سپاهیان هرروز زور آورده مال و علوفه میخواستند.
جستان و ناصر درهای چاره را از هرسوی بسته مییافتند. و چون خرابی کار را از عموی خود وهسودان میدیدند از خیره رایی خواستند به تارم رفته از وهسودان عذر گذشته را خواسته دل او را خوش کنند تا به یاری و پشتیبانی او شکستهای کار
________________________________________
(۱) . نیر دزی در شش فرسنگی اردبیل بود و اکنون دیهی به همین نام در آنجا هست.
شهریاران گمنام جلد ۱