این برگ نمونهخوانی نشده است.
۱۲۷
ازین مرغ پرورده زان دیوزاد | چه گونه بزاید چه باشد نژاد | |||||
سرش گشت از اندیشه دل گران | بخفت و نه آسوده گشت اندران | |||||
سخن هر چه بربنده دشوارتر | داش خسته ترزان و تن زار تو | |||||
کشده ترآن باشد اندر نهان | که فرمان دهد کرد کار جهان |
راي زدن سام با موبدان در کارزان و نامه او را پاسخ نوشتن
چوبرخاست از خواب با موبدان | یکی انجمن کرد با بخرد ان | |||||
کشاد آن سخن برستاره شمر | که فرجام این برچه آید بسر | |||||
د و گوهر چو آب و چوآتش بهم | بر آمیختن با شدا زین ستم | |||||
همانا که باشد بروز شمار | فریدون وضحاك را کارزار | |||||
زاختر بجوئید و پاسخ دهید | سر خامه بر نقش فرخ نهید | |||||
ستاره شناسان بروز دراز | در از همی ز آسمان باز جستند راز | |||||
یدیدند و با خنده پیش آمدند | که دو دشمن از بخت خویش آمدند | |||||
بسام نریمان ستاره شمر | چنین گفت کای گرد زرین کمر | |||||
ترا مرده از دخت مهراب وزال | که باشند با هم دو فرخ همال | |||||
ازین دو هنرمند پیلی ژیان | بیاید بمردي به بندد میان | |||||
جهاني زياي اندر آرد به تیغ | نهد تخت شاه از بر پشت میخ | |||||
ببرد پی بدسگالان زخاك | بروي زمين برنماند مغاك | |||||
نه سنگسار ماند نه مازندران | زمین را بشوید بگرز گران | |||||
از و بیشتر به بتوران رسد | همه نيكوي رو بایران رسد | |||||
بخواب اندر آرد سردرد مند | به بنده در رنج و راه گزند | |||||
بد و باشد ایرانیان را امید | ازو پهلوان را خرام و نوید | |||||
بی باره کوچماند بجنگ | بماند بروروي جنگي پلنگ | |||||
چو پیلان جنگي و شیر ژیان | تبه گردد از گرز آن پهلوان | |||||
خنک بادشاهی که هنگام اوي | زمانه بشاهي برد نام اوي | |||||
چو بشنید گفتار اختر شناس | بخندید و پذرفت از ایشان سپاس | |||||
به بخشیدشان بیکران زروسیم | چو آرامش آمد بهنگام بیم |