دارد ، در جانوران بر حسب طبیعت به صورت فطرت وغریزه درمی آید و در جمعیتهای انسانی آن نبود را عقل مقرر می دارد، وعمل انسان را که در اصل اختیاری و آزاد است عقل مقید به قواعدی می سازد که آداب و رسوم و اخلاق و تمدن را تشکیل می دهند.
پس ضرورت هیئت اجتماعیه که امری است طبیعی ، و برای
محافظت افراد تشکیل شده برای افراد مبدأ قيود ، یعنی تکلیف و
قواعد می باشد و آن اجتماع از هیئت خانواده آغاز می کند، و به
هیئت شهری و کشور وملت منتهی می گردد، و بنا بر این قواعدی که
متابعت آنها برای انسان تکلیف میشود اصول تدبير منزل واخلاق
وسیاست مدن را صورت می دهد .
جمعیتی را که به طريق مذکور ، یعنی بر حسب ضرورت وجود هیئت اجتماعية مقید به قواعد و رسوم می باشد، برگسن جمعیت محدود مي خواند یعنی جمعیتی که در تقید به قواعد ورسوم نظرش محدود به صلاح و نفع هیئت اجتماعیه است ، و روحی که انسان را به متابعت این قیود برمی انگیزد روح مسدود یا محدود می نامد .
بعضی از محققان معتقدند که اخلاقی که هر فرد را دوستدار نوع می سازد، و به کف نفس واحسان وفدا کاری نسبت به دیگران وامیدارد نیز مبدأش همان است که برای جمعیت محدود مذکور داشتیم، یعنی نفع وسلاح عامد، ولیکن برگن این عقیده را ندارد و تحقیق کرده است که گذشته از روح مسدود یا محدود که بیان کردیم ، يك روح باز یا نامحدود نیز هست که انسان را به عشق و ذوق برمی انگیزد و به دوستی نوع واحسان و فداکاری وامیدارد ، واین روح از برکت نفوس زکیه تولید میشود . و از انفاس قدسیه ایشان فيض مي گيرد و این روح است که منشأ ظهور علم وصنعت و تمدن وفلسفه ، معني مايه قوة ابداع و خلاقیت است و سبب آزادی و وارستگی است ، و مقرون به دلیری و دلاوری است و راهی است به سوی خدا و در حقیقت از خدا به خلق می رسد ، این روح خود به خود باز است و بكل موجودات عشق دارد ، و شور بر می انگیزد ، اگرچه موضوع خاص یعنی معشوق مخصوصی هم نداشته باشد.