وجود قوانینشان با مراحل دیگر فرق دارد و بر آنها محیط است چنانکه اصول جان شناسی را نمی توان از قواعد فیزیکی و شیمیائی آورد و قوانین روانشناسی هم با اصول جانشناسی مباينت دارد . واز نکاتی که این فقره را تایید می کند اینست که ، موجودات با آنکه مرکب از اجزا می باشند ، یعنی هر فردي يك كل است که از جمع اجزایی ساخته شده است ، خصایص مجموعه ها و کل با خصایص اجزا معادل نیست ، وزیاده دارد . مثلا : يك گياه يا درخت با آنکه از اجزای جمادی مرکب است خاصیتی زاید بر مجموع خواص جمادی اجزای خود دارد ، که همان آثار نفس نباتی است ، و همچنین است حال حیوان وانسان و از اینجهت است که با معلوماتی که از خواص بك طبقه از موجودات داریم نمی توانیم خـواص طبقات دیگر را به قياس معلوم کنیم ، و در هر مورد مجبوریم تجربه و مشاهده خاص به کار ببریم .
دیگر اینکه ؛ هرچه در مراحل وجود بالا می رویم می بینیم، احوال حرکتی براحـوال سکونی غلبه می کند چنانکه جسم جمادی به طبع حرکتش ضعیف است ، و تقریبا ساکن است ولی گیاه حرکتش محسوس وحيوان بسی پرحرکت تر است ، وانسان از حیـوان هم متحرك تر می باشد . حاصل اینکه : اصل در وجود حرکت است ، و ما باید علوم خودرا مبتنی بر احوال حرکتی بکنیم و هر چه در مدارج وجود بالاتر می رویم این نظر را قوت دهیم .
این نکات که مذکور شد اکتشافش از بوترو نیست ، و پیش از او می دانستیم اکتشاف بوترو نتیجه ایست که از توجه به این نکات گرفته است و آن اینست که : چون سیر تحولی و تکاملی موجودات را به نظر می گیریم می بینیم بنا بر اینکه موجودات چندین طبقه هستند، وهرطبقه چیزی دارد که از خواص طبقه پیشین برنیامده ، و بر آن مزید شده است پس نمی توان گفت که سیر تکاملی موجودات فقط به تحول است، بلکه در هر طبقه از موجودات امری تازه احداث شده است به عبارت دیگر : فقط تبديل يك كار مایه به کارمایه دیگر نیست ، بلکه ایجاد