درونی تر است و آن را سیر وادراك دينی می نامند ، از آن رو که هر گاه آن حال روی دهد شخص خود را با خدا متصل می یابد ، و این أمر منشأ عقیده دینی می شود .
این حال و امور مربوط به آن را ویلیام جمز چنین توجیه می که آنچه انسان آن را «من» می خواند و خود آگاهی دارد ، در احوال عادی دایره اش محدود و مسدود است ، واز خود او تجاوز نمی کند ، ولیکن این دایره محدودحریمی دارد که بیرون از دایره خودآگاهی است و شخص در احوال عادی از آن آگاهی ندارد ، و چون باب آن حریم به روی «من» باز شود با عالم دیگری آشنا می گردد و بسی چیزها بر او مکشوف میشود که در حـال عـادی درش بـروی او بسته است.
این فقره را که گذشته از «من» یعنی نفس با ضمیر خودآگاه که قلمرو حس وعقل است چنین می نماید که : انسان ضمیر دیگری هم دارد که معمولا از آن آگاه نیست ، ولیکن بعضی اوقات آثاری از آن بروز می کند و معلوماتی به انسان می دهد که از عهده حس وعقل بيرون است ، پیش از ویلیام جمز نیز دانشمندان دیگر که در روانشناسی کار کرده بودند به آن برخورده و آنرا «من ناخودآگاه»[۱] نامیده بودند ویلیام جمز در این باب تحقیقات مبسوط نموده ومعتقد شد که. مواردی هست که انسان از دایره محدود مسدود «من» به آن حریم که گفتیم پا می گذارد ، و در من ناخود آگاه وارد می شود ، و با «من»های دیگر که در حال عادی درشان بروی او بسته است مرتبط می گردد و به این طریق ضمایر به یکدیگر مکشوف و در یکدیگر مؤثر می شوند وشخص بدون واسطه حس وعقل به حقایقی برمی خورد و در عوال سیر می کند که نمنمات روحانی در می یابد و به کمال نفس نزديك ميده وخود را به خدا متصل می بیند و در می یابد که حـدود زندگی بالا رفته ، و اطمینان نفس حاصل نموده روحش بزرگه و یف
- ↑ Le noi subliminal