مربوط به روانشناسی می شود از نوع حرکت وسس انعکاسی است ، ولیکن چون به امور ذهنی و آنچه مربوط به خود آگاهی است می رسیم می بینیم همه را نمی توان به اعمال انعکاسی توجیه نمود ، رويليـام جمز مانند بسیاری از علمای روانشناسی که در این باب دقت کرده اند؛ دریافت که معانی و تصورات ذهنی[۱] مبحث دیگری است که تحقیق . آنها هرچند مانند تحقیق در امور دیگر علمی مبتنی بر مشاهده و تجربه است . اما مشاهده و تجربه در آنها با مشاهده و تجربه ای که در امور جسمانی بکار است فرق دارد ، چه در امور جسمانی مشاهده و تجربه بیرونی است ؛ یعنی به وسیله حواس ظاهر دست می دهد و مخصوصا به چشم در می آید اما چگونگی معانی و صور ذهنی و امور مربوط به خود آگاهی واحوال او به احوال ظاهر معلوم نمی شود و باید به ضمیر رجوع کرد ، ومشاهده و تجربه در آنها درونی است ،ر اروپائیان برای این نوع مشاهده اصطلاحی دارند[۲] که ما می توانیم درون نگری ترجمه کنیم .
در باب چگونگی و حقیقت خودآگاهی گروهی از علمای روانشناسی که اکثر انگلیسی بودند ، و پیش از این ما به آنها اشاره کرده ایم اظهار عقیده کرده بودند ، که نفس و خودآگاهی اوچیزی نیست مگر اجتماع وتركيب معاني وصوری که در ذهن وارد و مجتمع می گردد و ذخیره می شود ، و برسبیل تشبیه می توان گفت : همان قسم که جسم عبارتست از مجموعه ای از اجزاء مادی که آنها را ذره وجزء لا يتجزی می گویند، نفس و خود آگاهی هم عبارتست از مجموعه ای از اجزا که آن اجزا همانا معاني و تصورات می باشند . ویلیام جمز در این باب در نتیجه مطالعات خود در روانشناسی با حکمای انگلیسی مخـالف شد ، و گفت حقیقت نفس مجموعه ای از معانی و تصورات نیست بلکه خود آگاهی امری متصل واحد است . راست است که معانی و تصورات که احوال عارض برخودآگاهی می باشندمتکثرند و بسیارند اما وحدت نفس وحدتی نیست که از اجتماع این متکثر ها حامل