شوند ، واز همجنسی به ناهمجنسی بیایند ، بلکه باید در این ضمن از بی نظامی به نظام[۱] برسند ؛ واین امرسوم است از لوازم تکامل که قاعده کلی وجود است ، خواه جاندار باشد خواه بیجان ، چه باشعور باشد چه بی شعور ، و خلاصه آن اینست که ، اجزاء جهان از حالت همجنسی و پراکندگی و بی سامانی کم کم و به طول زمان به حالت ناهمجنسی واجتماع وسامان می آید ، و این سیر تکاملی در تحت تأثیر نیروها نیست که برعالم حکمفرما است ، و بنیادش همان قاعده محفوظ بودن نیرو است.
این حکم که بر جریان امرعالم و سیر تکاملی جهـان می کنیم البته نظر به تجارب ومشهودات ما است ، و تا اندازهای صادق است که مشاهدات و تجربیات ما می تواند فرابگیرد یعنی راجع به جهانی است که در آن زیست می کنیم و به حس وشهود ما در می آید، و برای مدتی از گذشته و آینده که حس و تعقل ما از روی قرائن و امارات می تواند بر آن احاطه کند و گرنه حکم مطلق نمی کنیم ومدعی نیستیم که بکلیه قوه خلاقیت خدا پی برده ایم و نمی گوئیم اینست و جز این نیست ، اینقدر هست که علم ما تخلفی از این قاعده ندیده و نیافته است .
باز از مشاهدات و تجربیاتی که کرده ایم بر می آید که ، جریان امور جهان بررفت و بازگشت و جزرومد است ، واین حکم نیز کلیت دارد وچنین می نماید که در امر تحول و تکامل نیز همین قاعده حکمفرما است یعنی چنانکه اشاره کردیم اجزاء جهان درضمن تراكـم وتنوع انتظام حرکاتشان ضعیف می شود تا به جایی که نیروهای درونی دیگر تاب مقاومت بامؤثرات بیرونی نمی آورد ، و صعود تکاملی چون به نهایت رسید نوبت به نزول و انحطاط می آید ، تجمع بدل به پریشانی می گردد و مرکب رو به انحلال[۲] می گذارد تا دوباره به حالت پراکندگی و بی نظامی و همجنسی که از آن بیرون آمده بود باز گردد ، واينحالت را هم اکنون در جهان می بینیم ، و شاید که این انحلال