البته این سازش علم و دین مشکلات در پیش دارد ، وعلت عمده آن کوتاهی فهم عامه است که معبودی که از جنس خـودشان نبـاشد نمی توانند فهم کنند ، وقابل پرستش نمیدانند ، اما باید متوجه بود که این عیب به زودی و آسانی رفع نمیشود، و تاعامه عقلشان رشد نکرده است به زور و به شتاب عقیده سخیف را از ایشان نمی تـوان گرفت که اگر به يك صورت برود به صورت دیگر می آید ، ولی هیچ عقیده سخیفی هم نیست که حقیقتی در بر نداشته باشد ، و اگر صاحب عقیده صمیمیت و نیت خیر دارد باید اغماض کرد ومحترم داشت.
پس باید معلوم باشد که امری هست که دانستنی نیست ، و اهل علم هرچه معرفتشان بر امور دانستنی پیش می شود بیشتر به آن اهر ندانستنی بر میخورند ، زیرا که امور دانستنی عوارضی از امر ندانستنی می باشند ، وچون این فقره مسلم شد می پردازیم به آنچه دانستنی است .
***
پیش از این گفته ایم که ، طبیعیات یعنی حکمت سفلی وریاضیات یعنی حکمت وسطی امروز از قلمرو فلسفه بیرون رفته ، و متعلق به فنون شده است . اکنون اسپنسر می گوید ، حکمت علیا یعنی الهیات را باید کنار گذاشت ، زیرا که آن بحث در امر ندانستنی است و به حس وادراك انسان در نمی آید (همین عقیده ایست که کانت هم به بیان دیگر اظهار کرده بود ) پس برای فلسفه چه باقی میماند ؛ و همنی آن چه خواهد بود ؟
بنا بر بیان اسپنسر معرفت سه درجه دارد ، درجه نخستین معرفتی است که توحید نیافته ، یعنی معلوماتی پراکنده و جزئی است، چنانکه عوام دارند ، درجه دوم معرفتی است که نیمه توحید یافته است ، و آن علوم وفنون است ، همچون گیاه شناسی و جانور شناسی و زمین شناسی وستاره شناسی و مانند آنها ، درجه سوم که درجه اعلی