که برتر از ادراك انسـان است یعنی از ذات مطلق سخن می رانند هرچند ادیان هرچه بالاتر می روند بیشتر به عجز ازادراك ومعرفت آن ذات معترف میشوند ، و مشکل اینجا است که عقل بشر از يك طرف برای هر امری علت می جوید ، و از طرف دیگر از دور و تسلسل امتناع دارد ، علت بی علت را هم نه می یابد، و نه فهم می کند، چنانکه کشیش چون به كودك می گوید ، دنیا را خـدا خلق کرده است ، كودك میپرسد، خدا را که خلق کرده است؛ و این همه مناقشات و اختلافات ارباب مذاهب در امر ساز کار کردن قدرت کامله باعدالت وتفضل ووجود خیر و شروجبر و تفويض ومانند آنها از اینجا برخاسته است . ادعای اهل علم در این مبحث ومباحث نظیر آن از قبیل حقیقت زمان ومكان وحركت و نیرو وقوة مدير كه ومانند آن بیجا است . زیرا که علم جز تحدید امورچیزی نیست ، و حال آنکه ذات مطلق نامحدود است و نیز علم ، قیاس کردن و نسبت دادن چیزی است به چیز دیگر در صورتی که بیرون از ذات مطلق چیزی نیست که به او قياس نسبت کرده شود ، و آنچه علم می تواند بر او تعلق بگیرد عوارض و امور نسبی است .
پس ارباب ادیان از این ادعا دست باید بردارند، که از بی نشان نشان بدهند ، و خدا را مانند یکی از افراد بشر معرفی کنند که توانایی بسیار و هوا وهوس فراوان دارد ،مهر می ورزد و کینه میجوید وهمواره به انتظار نشسته است که هدیه و تعارف به او بدهند ،ومدحش کنند و تملقش بگویند ، و نیز باید از اموری که حس وعقل وادراك انسان براو تعلق می گیرد صرف نظر کنند، و به اهل علم بگذارند تا از راههای علمی به آن برسند . از آن طرف اهل علم هم باید بدانند که جزیر امور نسبی وعوارض دسترسی ندارند ، راز آنچه قابل ادراك نیست دست بدارند ومنكرهم نباید بشوند .
به این طریق معارضه دین و علم از میان می رود ، اولیای دین از اتهام بری میشوند که ادعا های ایشان منافی عقل است ، اهل علم هم از حملات متدینان آسوده میشوند و تعلیماتشان منافي دين ومايه فساد عقیده خوانده نخواهد شد.