کتاب منطق استوارت میل دارای حیثیت مخصوص است از آن رو که تمام مباحث این فن را که به راستی شایان دقت است روشن و منقح ، و در ضمن نکته سنجیهای تازه هم کرده ، و تکمیل و تتمیم نیز درفن به عمل آورده است . وما در آن قسمت از تحقیقات او که با گفته های پیشینیان موافق است ، چندان وارد نشده به بعضی از مطالب او که تازگی دارد اشاراتی به اجمال خواهیم کرد .
می دانیم که منطق ، علم به علم است یعنی علم به این که انسان چگونه علم پیدا می کند، وجه میشود که برامری به یقین می رسد ، به آن عبارت دیگر علم دریافت حقیقت است و حقیقت را انسان به اندیشه عقلی خود در می یابد ، ومنطق راهنمای اندیشه است . چون اعمالی که عقل برای دریافت حقیقت می کند باید اطمینان به درستی حاصل شود ، یعنی معلوماتی که به دست می آید باید مـدلـل ومبرهن گردد . پس عقل بر درستی آن معلومات باید برهان بیاورد ،ودرستی ر نادرستی برهان به منطق تشخیص می شود که علم به چگونگی استدلال عقلی است .
علم و برهان به عبارات ادا می شود ، خواه آن عبارات به لفظ در آید یا فقط در ذهن باشد، و آن عبارات احکامی است که ذهن در باره امور واشياء می کند و آن احکام را قضا یا می نامیم .
چیز ها راموری که در باره آنها به وسیله قضایا به اثبات یا به نفی حکم می کنیم هر يك به نامی خوانده می شوند ، و بنا بر این قضیه جمع کردن نامی است به نامی که یکی را موضوع و دیگری را محمول می خوانیم ، و آنها را به وسیله ادات ربط به یکدیگر مرتبط میسازیم .
در این مورد استوارت میل تحقیق می کند در اینکه ، نامهایی که ما موضوع و محمول قضایای خودمیسازیم، آیا نام اشیاء وامورند با نام تصورهایی است که ما از اشیاء و امور داریم ؟ زیرا حكما را دیده ایم که بعضی به این عقیده و بعضی به آن عقیده اند، و عقیده ای