بي نیاز گردیده ، در میان مردم حاضر ولی در همان حال غایب است، دنیا در نظرش سراب است از آن می گذرد و دامنش تر نمیشود ،چون از آلایش عوارض و خصوصیات شخصی منزه است، همه کس را باخود یکی می بیند و بهمه مهر می ورزد ، ومرقدر در این دریا غـريق تر باشد وارسته تر است ، و در این دنیا که برای مردم عادی زندان است به آزادی به سر می برد .
مظاهر زیبایی چنانکه گفتیم ، صنعت است ، وصنایع اگرچه همه در حقیقت یکی هستند ، چون مظهر زیبایی اند ، و نظر به مثل یعنی حقایق دارند ، ولیکن برحسب ظاهر نظر به موادی که به کار می برند مختلفند و مراتب دارند ، نخست صنعت ساختمان ابنیه است[۱] سپس مجسمه سازی[۲] و از آن بر تر نقاشی[۳] وسپس شعر[۴] و از همه بالاتر موسیقی[۵] یعنی صنعت آهنگ و نتمات صوتی است .
شوپنهاور در باره دقایق زیبائی[۶] و صنایع وارباب هنر و صاحبان دها ، و انواع و اصناف و احوال آنها ، تحقیقات و بیانات دقیق مفصل دارد که مانند تحقیقات دیگرش نـاجـاریم از تفصیل صرف نظر و بهمین نمونه مختصر که آوردیم اکتفا کنیم .
***
صنعت ومستفرق بودن در عالم زیبایی چنانکه گفتیم : بـرای در دما درمان جزئی وموقت است، چاره واقعی اینست که شخص بفهمد که بدبختی همه از تکثر است که به عالم وحدت عارض شده ، واراده کل در اراده های جزئی پراکنده گردیده است ، وهر فردی خودرا حقیقت میداند و خود خواهی و زندگی خواهی به وجود آمده ، و خود خواهی افراد با هم معارضه پیدا کرده و این فساد ها بر پا شده است . انسان باید دریابد که حقیقت یکی است ، واراده واقعی یعنی