از آنست که مفهومات و تصورات را که از موجودات دارد ذهن خودش آنها را می سازد، یعنی معلوم مخلوق ذهن وعقل خود انسانت، وعالم ومعلوم یکی است . و گفت علم ماده ای دارد وسورتی به این معنی که مار: علم تأثیراتی است که از خارج به ذهن می رسد و صورتش قالب ـ حالی است که مقل درخود دارد، و آن تاثیرات را در آن قالبها میریزد ر به صورت علم یعنی مفهومات و تصورات در می آورد ، ضمنا دانسته شد که آنه علم انسان بر آن تعلق می گیره عوارض است ، ولیکن كانت در عین اینکه معلوم را همان صور حاصل از عوارض می داند می گوید ، عقل و مخصوصا «عقل عملی، گواهی میدهد بر اینکه فراتی هم هست که این عوارض مربوط به آنها است جز اینکه ما به آن ذوات علم نمی توانیم پیدا کنیم ، زیراما به چیزی می توانیم علم بیابیم که به حی در آید و آنچه بهجی در می آید عوارض فراشند نه خود ذرات و از این رو کانت ذرات را معقولات مینامد ، چه عقل است که بر وجود آنها حکم می کند . اگرچه بر آنها علم نمی تواند بیابد.
ضمنا دانستیم که : كانت ذرات معقول را متعدد یافته است ، يك ذات در درون انسان است که عالم است یعنی علم به او منسوب است . ر يك ذات ( ياذراتی) در بیرون ذهن است که معلوم است یعنی علم برار تعلق می گیرد و آن جهانت و ذاتی هم هست برتر از این هر دو ر آن ذات باری است ، و نیز یادآوری می کنیم که عوارض در زمان و مکانند و موجبند ، یعنی معلولند وازعلت خود ناچار به وجود می آیند. و تابع شرایط وجودند ، ولی ذوات مقید به زمان ومكان وشرط وعك نیستند ومختارند ، و باز نمودیم که به این بیان کانت به مختار بردن نفس انسان حکم کرد ومختار بودن را هم از مکلف بودن در آورد ، یعنی تکلیف را اصل دانست و گفت ، چون در می یابیم که مکلفیم پس البته مختاریم .
فیخته پس از آنکه به تحقیقات كانت آشناشد ، اساسش را پسندید جز اینکه ذهنش بیشتر متوجه به یکتایی بود و قبول تعدد حقیقت را روا نمی داشت به علاوه این فقره که حقایقی باشند که عقل به درك آنها دسترس نداشته باشد ، برطبع کنجکارگران است و به آسانی زیر بارش