پذیرفته شد. پس از انجام تحصیل علم چون طبیعتش مایل به اشتغال به امور کشیشی نبود ، برای تحصیل معاش به معلمی خصوصی پرداخت، واین امر او را به سویس کشانید و آنها با دختری که خواهر زاده «کلوپستك»[۱] شاعر بزرگ آلمانی بود آشنا شد ، و هر دو جوان به یکدیگر دلبستگی پیدا کردند اما فیخته که همتی بلند و طبیعتی منبع وعزمی راسخ داشت ، روزگار حقیر خودرا شایسته همسری آن زن ندیده با او عهد بست که خود را میان دانشمندان به مقامی بلند برساند ، آنگاه به مزاوجت قیام کند سپس ازسویس به آلمان برگشت، و به فلسفه كانت آشنا شد و پسندید ، و در اثنای جهانگردی به وكونيكسيرك، رفت و با كانت ملاقات کرد ، و برطبق فلسفه آن حکیم در اساس دیانت رساله ای نگاشت ، وكانت آن رساله را نیکو یافت و ترویج کرد کم کم تصنیفات دیگر هم از فیخته به ظهور رسید و نام او بلندگردید ، واسباب حصول آرزوی دیرینه اش در همـری با محبوبه فراهم آمد ، وهمان اوقات هم او را در شهر «بنا»[۲] از شهر های آلمان به جای یکی از دانشمندان عالیقدر که تغییر شغل میداد به استادی دانشگاه برگزیدند و تدریسش بسیار پسندیده شد ، و درضمن تدریس باز تصنیف هم می کرد و لیکن پس از شش سال معلمی بعضی از تعلیماتش را با اصول ديانت منافی دانستند . فیخته که فکری آزاد و مستقل داشت به جای فروتنی رمدارا به خشونت برآمد ، واز تدریس در دانشگاه بنا معاف کردید ، و به برلن رفت ، پادشاه پروس متعرض ارنشد و گفت : اگر فیخته باخدا نزاع دارد به ما مربوط نیست، چند سال بعد به استادی در دانشگاه برلن تعیین شد ، هنگامی که فرانسویان به انقلاب بزرگ دست برده بودند ، فيخته ذوق و شوری نشان داد و در تأیید آن نهضت نگارشها کرد ، اما در دوره ناپلئون که آلمانیان در مخاطره محو و اضمحلال افتادند میهن پرستی فیخته به جوش آمد و برضد فرانسویان برای ملت آلمان سخنوریها کرد ، که معروف است رازهیچ قسم کوشش و مجاهدت فرو نگذاشت ، و در
برگه:SeyrHekmatDarOrupa.pdf/۵۵۹
ظاهر