می آوری نفس را به چیزی که کراهت یا بیم بیاورد نمی ترسانی، ولیکن فقط قانونی وضع می کنی که به خودی خود در نفس راه می یابد ، و اگر هم اطاعتش نکنیم خواهی نخواهی احترامش می کنیم ، و همه تمايلات با آنکه در نهانی به خلافش رفتار می کنند در پیشگاه او ساکنند . ای تکلیف ، اصلی که شایسته تست و از آن برخاسته ای کدام است ؛ ریشه نژاد ارجمند تورا کجا باید یافت که او با کمال مناعت از خویشاوندی با تمايلات یکسره گریزان، است ، و ارزش حقیقی که مردم بتوانند به خود بدهند ، شرط واجبش ازهمان اصل و ریشه بر می آید انسان از آن جهت که جزئی از عالم محسوس است همانا به واسطه آن اصل ازخود برتر می رود و آن اصل اورا مربوط به اموری می کند که تنها عقل می تواند آن را ادراك نمـاید آن اصل همانا شخصیت انسان یعنی مختار بودن و استقلال نفس او در مقابل دستگاه طبیعت می باشد.»
***
كانت فلسفه علوم طبیعی را مجال نکرده است ، تدوین کند ، اما در فلسفه اخلاق چندین رساله و کتاب نوشته و تکالیف را منقسم به دو قسم کرده است . یکی تکالیف قانونی یعنی آنچه به موجب قوانین موضوع برمردم الزام میشود و نقض آنها سبب بازخواست دادگاهها ودیوانخانه ها می گردد . دوم تکالیف فضیلتی که الزامش درونی است ومحاكمه اش با نفس انسان است.
در تکلیف قانونی نظریه عدل و داد است ، و اصلی که بر آن حکمفرما است اینست که « داد هر عملی است که بنیادش بر این باشد که آزادی هر کس با آزادی همه کسان سازگار بوده باشد، و بنابراین حکم کلی در این باب اینست : چنان عمل کن که آزادی تو برطبق يك قاعده کلی با آزادی همه مردم سازگار شود .
برای حفظ این اصل باید هیئت جامعه آزادی هر کس را که مزاحم آزادی دیگران است محدود سازد.
سپس كانت در هريك از این دوقسم تکلیف به شرح و بسط پرداخته