نمایان سازد چنانکه غایات مطلق بر هیئت اجتماعيه حاکم شود ، و بنا بر این قاعده سوم اخلاقی او را می توان چنین عنوان کرد که ، چنان رفتار کن که از قانون گزاری تو (یعنی از ارادات عقلی تر) دستورهایی بر آید که با استقرار غایات مطلق سازگار باشد .
پس به طور خلاصه اصول کلی اخلاق این شد که نیکی مطلق اراده خیر است و حسن نیت برادای تکلیف، و آن متابعت از قانون است ، و رفتاری که بتواند قاعده ای کلی باشد در حالی که نفوس انسانی غایت مطلق فرض شود ، و این اراد: خیر برادای تکلیفیرا عقل عملی انسان به اوحکم می کند به امر مطلق غیر مشروط که برحسب تکلیف از آن پیروی کند خواه با طبع یا با مصلحت شخصی ارسازگار باشد خواه نباشد.
اصول کلی اخلاقی به دست آمد ، اکنون باید مبـانی آن را معلوم کنیم ، ودر این باب مطلب مهم اینست ، که آیا انسان فاعل مختار است یا نه ؟ و اختیار دارد که به هرچه می خواهد اراده کند یا مجبور است ؟
در این مسئله میان اهل نظر اختلاف بوده است ، بعضی انسان را بکلی مختار دانسته اند و هیچ قید و بندی برای اراده او قائـل نشده اند و در نتیجه این رأی انسان کاملا مسئول اعمال خود می باشد و اگر اراده اش خیر باشد ، شایسته پاداش است و اگر نباشد باید کیفر به بیند .
بعضی انسان را یکسره مجبور پنداشته اند ، وهيـج اختبـاری برای او قائل نشده اند وجميع اعمالش را موجب دانسته اند ، بنابر این که جمیع امور را مقدر به تقدیر الهی می دانند یا اگر به زبان دیانتی سخن نمی گویند نظر به وجوب ترتب معلول برعلت دارند که هیچ چیز بیعلت نمیشود وعلت که موجود شد مملـول حتما مـوجود می گردد واعمال انسان واراده او نیز از این قاعـده بیرون نیست . پس هر اراده ای که انسان می کند موجبی دارد، و در این مدت