نردبان به آسمان برود ، یا ازسایه خود فراتر به جهد . کسانی که این ادعا را دارند اشتباهشان از این است که قوانين ومقتضيات عقل خودرا قوانین حقیقت امور می انگارند .
باری در معلوماتی که ما از عوارض وجود داریم ، فهم اگرچه آنها را به مقتضای قواعد ذاتی خود می سازد لااقل مـوادی بدست آورده است که با قالب هایی که دارد به آن مـواد صورتی بدهد بنا بر این حکمت طبیعی و حکمت ریاضی با فلسفه وسطی مـوضوع حقیقی دارند . اما فلسفه اولی بیمایه است ، چون از ذرات به جـز صوری که عقل انتزاع کرده است موضوعی در دست نیست و علمی نمی توان داشت.
ولیکن چنین نیست که این صـور یکسره بیهـوده و بیمعنی باشند ، چه گذشته از اینکه تنظیم کننده معلومات مـا هستند ، این خاصیت بزرگ را دارند که طرح مسائل می کنند ، راین سورمعقول که در ذهن جلوه گر میشوند وجودشان ممتنع نیست ؛ بلکه محتمل است ، واگر عقل مطلق نظری ما را به حقیقت آنها نمی رسانداینقدر هست که آنها را پیشنهاد خاطر هامیسازد و برماست که راهی برای رسیدن به آنها بیابیم .
علم را از خدا آغاز کردن شوخ چشمی است ، اماوسول به خدا را پایان سیر خود دانستن حق است.
پس نقادی اگر علم به حقیقت نیست ، علم به جهل هست ، یعنی ما را از جهل مرکب به جهل بسیط می رساند و این خود غنیمت بزرگی است که بفهمیم که نمی فهمیم ، و بدانیم که بچه چیز می توانیم معرفت بیابیم .
***
در هر حال چنانکه مکرر گفته ایم ، نقادی مقدسه فلسفه است و كانت چون آن مقدمه را ترتیب داد ، معلوم کرد که حدود قوه علمیه وعقلية انسان چیست ؟ وروشن نمود که دست عقل ازشناخت ذرات و