این برگ نمونهخوانی شده ولی هنوز همسنجی نشدهاست.
بر این که ذراتی هست که این عوارض ظهورات آنها می باشند[۱] زیرا که ظهور ظهور کننده میخواهد[۲] و شاید خداوند به مخلوق دیگری غیر از ما فهم و عقلی داده باشد که قوه ادراك آن ذوات را دارد آن سان که ما عوارض را وجدان می کنیم، ولی عقل ما با آنکه
- ↑ چنان که در حاشیه صفحه ۲۰۹ همین کتاب اشاره کردیم : آنچه ما عوارض یا حادثات میگوئیم اروپائیان Phénoménes میگویند و این لفظی است یونانی به معنی ظهورات یعنی آنچه ادراك میشود مخصوصا با ادراك حسى ، در مقابل این لفظ كانت برای ذوات یعنی موجوداتی که این عوارض ظهورات آنها هستند اصطلاح دیگری از یونانی اختیار کرده است و آن Nouménes است، یعنی معقولات به این ملاحظه که حقایق ذوات ظاهر ومحسوس نیستند، و فقط به حکم عقل وجود آنها را میتوان تصدیق کرد ، و افلاطون این لفظ را برای مثل به کار برده است ، بنا بر اینکه او همان سن ولات را حقیقت میدانست در فلسفه كانت Phnoménes (عوارف و Nouménes (ذرات) عنوان خاص دارد که آنچه ما اینجا در متن گفته ایم اشاره به آن است.
- ↑ نکته سنجان بر كانت خرده گرفته اند که در رابطه علت و معلول تردید کرده است، و با اینحال وجودظهورات را دلیل بروجود ظهور کننده دانسته ، و بر نخورده است که نقض سخن خویش کرده است . حق اینست که کانت چیزی را نفی نمیکند و چنانکه در متن بیان کرده ایم میگوید : حكم عقل واقتضای فهم ما چنین است و ما تخته بند عقل خود هستیم ، وچاره ای از پیروی او نداریم اگرچه با حقیقت مطابق نباشد ، و مثلا یکی از دستورهای ذهنی و قبلی فهم مطلق که در تحلیل احکام عقل دريافتيم ملازمه علت و معلول بود هرچند من در نقادی از عقل به اینجا رسیدم که این دستور اختراع عقل من است ، اما تا وقتی که عقل من چنین می یابد چاره از تصدیق ندارم .
–۲۲۷–