که ساعت ساز بود به سبب بعضی پیش آمدها نتوانست از او نگاهداری کند . روز گارش همه به در بدری و بی خانمانی گذشت ، وسبب اصلی آن هوسنا کی و تند مزاجی وغرور وخود پسندی بسیار ، وسوء ظن شدید او بود . بهرحال تحصیل مرتبی نتوانست بکند ،وفضل و کمال فراوانی نیاموخت ، اما مردی حساس و باذوق و پرشور وصاحب قلم بود ، وار یکی از بزرگترین نویسندگان فرانسه است . گفته هایش غالبا با عقاید متعارف و احکام ظاهر عقل مخالفت دارد، اما با بلاغت تمام وحرارت مفرط مقرون است چنانکه هر چند آنچه نوشته به نثر است ، می توان او را شاعری بزرگ دانست . از این رو نوشته هایش در افکار تأثیر کلی داشته است. تا نزديك چهل سالکی اثر مهمی از اوظاهر نشد ، تا اینکه انجمن ادبی یکی از شهرهـای فـرانه مسئله ای میان دانشمندان طرح کرد که در آن باب رساله ای بنویسند وجایزه بگیرند ، ومسئله این بود : « آیا تجدید عهد علم و ادب و هنر برای تهذیب مردم سودمند بوده ، یا زبان رسانیده است ؟ » روسو در این مسابقه شرکت کرد و جایزه را برد و آوازه اش بلنده شد . گفتار او مبتنی بود براینکه علم وادب ظاهر مردم را آراسته ی کند ، اما باطن را فاسد می سازد ، طبع را منحرف می نماید و به دل ودماغ حالتی مصنوعی می دهد، مختصر اینکه ، مردم عالم هنرمنده میشوند اما آدم نمیشوند.[۱]
سه سال بعدهمان انجمن باز موضوعی طرح کرد به این مضمونه «منشأ عدم مساوات ميان مردم چیست ؟ و آیا قانون طبیعت آن را روا می دارد ؟ ، در جواب این سوال روسو رساله ای نوشته است که معروف است به نام « گفتار در عدم مساوات میان مردم ، و بنیاد سخن او اینست: که عدم مساوات میان مردم به واسطه هیئت اجتماعيه، یعنی مدنیت روی داده که انسان را از حال طبیعی بیرون کرده است.
- ↑ گوینده ما را به یاد می آورد که گفته است. ایمل نفسي به دوست همدم نشدی خلوت کوی یار محرم نشدی مفتی وفقیه و صرفی و دانشمند این جمله شدی وليك آدم نشدی