میدانست و میگفت، اختصاص و مزیت انسان به این است که بدون غرض و قصد انتفاع طالب دانش و معرفت است و به همین جهت فنون علم هرچه از نفع و سود ظاهری دورتر باشند شریفترند، چنان که اشرف علوم، حکمت نظری است که فایدهٔ دنیوی ندارد.
مایه و بنیاد کار ارسطو در کشف طریق تحصیل علم، چنانکه سابقاً گفتهایم، همان تحقیقات سقراط و افلاطون بود، ولیکن طبع موشکاف او ارسطو واضع منطق است به مباحثهٔ سقراطی قانع نشده و بیان افلاطون را هم در باب منشاء علم و سلوک در طریق معرفت کلا مطابق واقع ندانسته، و در مقابل مغالطه و مناقشهٔ سوفسطائیان و جدلیان بنا را بر کشف قواعد صحیح استدلال و استخراج حقیقت گذاشته، و به رهبری افلاطون و سقراط اصول منطق و قواعد قیاس را به دست آورده است و آن را بر پایهای استوار ساخته که هنوز کسی بر آن چیزی نیفزوده است.
در جستجو از راه وصول به تمیز حق و باطل و کسب علم ارسطو برخورده است به این که چون وسیلهٔ بروز فکر و عقل انسان زبان و سخن است، پس واجب است که چگونگی الفاظ و دلالتهای آنها و ترکیبشان را برای جملهبندی معلوم کنیم، تا اجمال و ابهام از گفتههای ما دور شود، و اشتباهات زایل گردد، بنابراین به قوهٔ نکتهسنجی خود به بحث الفاظ وارد شده، اشتراک لفظی و معنوی و سایر احوال الفاظ و معانی آنها را دریافته، آنگاه تصور و تصدیق و ذاتی و عرضی و جزئی و کلی را تشخیص داده «مقولات دهگانه» و «کلیات پنجگانه» قائل شده، و چگونگی حد و رسم و شرایط آنها را معین نموده، سپس در ترکیب مفردات، تشخیص موضوع و محمول نموده به انواع قضایای موجبه و سالبه و کلیه و شخصیه و شرطیه و حملیه برخورده، و اقسام تداخل و تضاد و تناقض و عکس و تقابل و غیرها را معین کرده و کیفیت تلفیق قضایای صغری و کبری و ترتیب مقدمات را برای اخذ نتیجه، و صورت بستن قیاس و اشکال مختلفهٔ آن را استنباط نموده، و انواع برهان را تمیز داده، و بالاخره رموز جدل و سفسطه را بازنموده