مربوط به فلسفه اولی است[۱]. علم طبیعی فقط علم به دال ومدلول است ، وبرسبیل تمثیل می توان گفت: روح كل عا لم که ذات پروردگار باشد با ارواح دیگر یعنی نفوس مخلوق به يك زبان مرتب ثابتی سخن می گوید : وحادثات طبيعي الفاظ وعبارات آن سخن است ، به علم طبیعی بر آن الفاط وعبارات و مدلولهای آنها معرفت پیدا می کنیم و به فلسفه اولی معانی حقیقی آنها را در می یابیم.
بنا بر تحقیقاتی که به عمل آمد وجـود روح يعني نفس مدرك مسلم است ، و در وجود تصورهایی که ازمحسوسات در ذهن حاصل میشود نیز شکی نیست ، اما از خود نفس در ذهن تصوری نیست و نمی تواند باشد ، زیرا چنانکه گفته شد تصور امری است انفعالی . و نفس ذاتی است فعال بلکه عین فعالیت است ، پی ، اضافه تصور بر نفس جمع ضدین است ، راکر کی توقع کند که از نفس تصوری داشته باشد ، مانند آنست که بخواهد شب را آئینه روز بازد . نفس معلوم هست اما متصور نیست .
بر کلی در کتابهای خود که پیش ازین نام برده ایم ، همه ایرادهایی را هم که همکن دانسته است که بر عقاید او وارد کنند ، پیش بینی کرده وجواب داده ، وما به بعضی از آنها اشاره کرده ایم و به تفصیل نمی پردازیم . از فلسفه خود در علوم ریاضی وطبیعی هم نتایجی گرفته است که حاجت به بیان آنها نیست ، همین قدر می گوئیم او نیز مانند همه حکمایی که در عقاید و نظریات خویش راسخ بوده اند؛ چنین پنداشته است ، که اصول مسائل مربوط به حقیقت را به دست آورده ، و بسیاری از مشکلات را حل کرده است ، چنانکه مزایایی برای فلسفه خود میشمارد ومی گوید: چون حقیقت داشتن جـوهـر مادی وجسمانی را نفی کردیم ، چندین مبحث از مباحث علمی و فلسفی که قرنها فکر مردم را مشغول داشته از میان برداشته میشود
از قبیل اینکه ، آیا جسم ممکن است مدرك باشد ؛ و آیا بی نهایت
- ↑ البته توجه فرموده اید که عقاید بر کلی به عقاید مالبرانش بسیار نزديك است .