پرش به محتوا

برگه:SeyrHekmatDarOrupa.pdf/۳۹۴

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.

موسوم به «السیفرون»[۱] یا «خرده فیلسوف» و یکی دیگر به نام «آب قطران»[۲] که آخرین تصنیف مهم او است و در آن بیشتر به مشرب افلاطون سخن گفته است بر کلی فیلسوفی عالیمقام است ؛ ربا اینکه از پیشینیان به مالبرانش ولايبنيتس ولاك نظر خاص داشته است ، عقایدی بـدیـع مخصوص به خود دارد که بیان آن اجمالا از این قرار است: نخست باز باید یادآوری کنیم که دکارت را كثر حكما در قسم وجود در جهان قائل بودند «جسمانی وروحانی، جسم را بی ادراك و بی شعور میدانستند، وعلم و ادراك را به روح (نفس) منتسب می ساختند، و آن را درقسم فلمداد می کردند «حسی وعقلی، ودیدیم که لایبنیتس اصل وجود را روحانی شمرد، وهمه موجودات را به درجات مختلف مدرك انگاشت و بالاخره لاك حس را مبدأ كل علم پنداشت. واظهار عقیده کرد به اینکه، آنچه انسان درک می کند، خاصیتهائی است که به اصطلاح پیشینیان عرضها می باشند، ووجود جوهر که موضوع اعراض است فرضی است که حکما کرده اند، وحقیقت آن معلوم نیست . و خاصیتهای اجسام هم در نوعند ، بعضی خاصیتهای نخستین اند که در خارج وجود دارند و حقیقی هستند ( بعد وشکل و حرکت) و بعضی خاسیتهای دومین اند (بوررنگ ومزه و مانند آنها) که حقیقت ندارند روجـودشان بسته به احساس انسان است ، یعنی مخلوق حواسند.

بر کلی هم دو قسم بودن موجودات، وهم درقسم بودن خاصیتهای جسم را منکر شد، با تصدیق به اینکه علم انسان منحصر به تصوراتي است که از راه حی برای ارحاصل میشود.

توضیح آنکه : برکلی در نفی وجود جسم و مادیات، ازلایبنیتس هم بالاتر رفته گفت: وجود برای هیچ چیز نمی توان تصدیق کرد؛ مگر


  1. Alciphron
  2. Siris یا Les vertus de l'eau de goudron
–۱۳۹–