نزديك تر برود و بنشيند و خودش را معرفی کند و سلام و دعای شاباجی خانم بزرگه را برساند و سیر تا پیاز را برای هم ولایتیهای قدیمی تعریف کند. اما از یکطرف دیر شده بود و باید بر میگشتند و از طرف دیگر می ترسید نشناسندش و خیال کنند غریبه است و خودش را با همسفرهاش تکه تکه کنند. این بود که اگر چه خیلی خسته شده بود و دیگر نا نداشت بپرد، دوری زد و راه ولایت خودشان را پیش گرفت. همسفرها هم به دنبالش.
☐
خوب . حالا از آنطرف بشنوید از جلسهٔ گیس سفید ها و بی بی جانها و خالقزی زبان درازهای شهر. قراولهای هشتی جلوی خانه شاباجی خانم بزرگه را آب و جارو کردند و حاجب و دربان گذاشتند که مبادا جلسه هرکی هرکی بشود و گیس سفیدها و بی بی جانها یکی یکی و دو تا دو تا آمدند و دور تا دور مجلس نشستند. غیر از شاباجی خانم بزرگه که کیا بیای شهر بود و صاحب مجلس ، خانم بالا و عمقزی پاکوتاهه و بی بی جان خله و ننه منیژه و شازده گلدوسی و خاله گردن دراز و ننجون شله و آغ گلین که همه ، یا آنکه پیر بودند، از تنبان کنهههای شهر حساب می شدند و هر کدام یک محله ای را ضبط و ربط می کردند، آمده بودند و نشسته بودند. اول حال و احوالپرسی و درد دل از دور زمانه . بعدهم نك و نال از دردهای بی درمان پیری و زمین گیری و دست آخر شاباجی خانم بزرگه پا به پاشد و گفت: خالقزیهای عزیزم شماها همتون خبر دارین که دوباره بلا اومده و ته بساط ذخیره آذوقه رو برده ما تا حالا دلمون به این خوش بود که اگه نتیجه زحمت سال بچه ها رو میبره، آنقدر انصاف داره