اما قراولها وكشیك چیها که قلدرتر از زبنورهای دیگر بودند کارشان این بود که شهر را مواظبت کنند. دم دروازه شهر كشیك بدهند که مبادا غریبهای بیاید تو یا شیره سمی با خودش بیاورد. و کوچه پسکوچهها را سرکشی کنند که مبادا در ز باز کرده باشد یا نم پس داده باشد. تخمها را جابجا کنند که هوا بخورند و خفه نشوند. خانهها را یکی یکی وارسی کنند و ببینند اگر زنبور بچهای زودتر از موعد دارد سراز تخم در میآورد نصیحتش کنند و بهش بگویند که «بچه جون اعجله نکن هنوز خیلی زوده. تو بایـس خودت رو واسه این دنیا گردن کلفت تر از اینا بکنی » و با قربان صدقه راضیش کنند که یکی دو روز دیگر هم صبر کند. یا اگر تخمی را مورچهزده یا خراب شده بیندازند بیرون تاسپورها بردارند ببرند. و رد پای مورچه را بگیرند و بو بکشند که از کجای شهر رخنه کرده تا عمله بناها را خبر کنند که سوراخش را موم بگیرند. فراولها ویساولهای شاباجی خانم هم از همینها بودند که به نوبت مواظبتش میکردند و پا به پاش همه جا میرفتند و فرمانهاش را اطاعت میکردند دیگر برایتان بگویم دفتر دستك كارهای شهر، سرشماری زنبورها، خبر آوردن از باران و ابرو آفتاب سرگوش آب دادن به شهرهای همسایه و نقشه کشیدن برای کوچ و دستهبندی آنهایی که باید کوچ بکنند و آنهایی که نباید بکنند یا جار زدن خبرهای مهمی که اتفاق میافتد توی شهر و ازین جور کارها همهاش با قراولها و كشیك چیها بود.
اماسپورها و پسه ور دارها کارشان این بود که همه خانهها و کوچهها و انبارها را رفت و روب کنند و با آب دهنشان آبپاشی کثافتها را از شهر دور کنند و نگذارند هیچ بوی دیگر غیر از بوی موم و عسل توی شهر بلند