این برگ همسنجی شدهاست.
۷
| ۹۵ | مدح او خواهم که گویم سالها | یابم از مداحیش اقبالها | ||||
| لیک کوته میکنم این باب را | مختصر میسازم این اطناب را | |||||
| جِرم خورشید از افق گشته بلند | عالمی از پرتو او بهرهمند | |||||
| نیست حد ذرهٔ بی دست و پای | تا بمدح او شود دستان سرای | |||||
| مدح او گفتن نه حد هر کس است | نام او گفتم همین مدحم بس است | |||||
(حکایت آن شاعر که دعویء مداحیء شاه)
(کرد و نامهٔ مختصر بر نام شاه پیش آورد)
| ۱۰۰ | شاعری شد پیش شاه نامور | کای ز رفعت سوده بر افلاک سر | ||||
| در مدیحت تازه شعری گفتهام | گوهری روشن چو دُرّی سفتهام | |||||
| گرچه خلقی دُرّ مدحت سفتهاند | اینچنین مدحی ترا کم گفتهاند | |||||
| نامهٔ آنگه بدست شاه داد | کرده نام شاه و بس در وی سواد | |||||
| شاه گفتش کای تهی از عقل و هوش | به که باشی از چنین مدحی خموش | |||||
| ۱۰۵ | نیست نقش نامهات جز نام و بس | ذکر نام کس نباشد مدح کس | ||||
| نی بملک و عدل وصفم کردهٔ | نی حدیث تخت و تاج آوردهٔ | |||||
| دور ازین اوصاف چون نامم بری | آن نباشد شیوهٔ مدحآوری | |||||
| گفت شاها تو بدین فرخنده نام | یافتی شهرت باوصاف کرام | |||||
| هر که خواند نام تو یا بشنود | جز بدین اوصاف ذکرش کی رود | |||||
| ۱۱۰ | چون بود نامت برین اوصاف دال | دفتری باشد ز اوصاف کمال | ||||
| گرچه حرفی غیر ازین مذکور نیست | مدح تو گر خوانم آن را دور نیست | |||||
(اظهار عجز از استیفای ثنا کردن و دست تضرع بادای دعا برآوردن)
| شاه را فضل و هنر بیحد بود | وصف آن کی طاقت بخرد بود | |||||