برگه:SalaamaanWaAbsaal.pdf/۶۰

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.
۶۰
 
  هست بی پیوندیء جسمش مراد آنکه گفت این از پدر بی جفت زاد  
  زادهٔ بس پاک دامان آمدست نام این زاده سلامان آمدست  
۱۱۰۰  کیست ابسال این تن شهوت پرست زیر احکام طبیعت گشته پست  
  تن بجان زنده است و جان از تن مدام گیرد از ادراک محسوسات کام  
  هر دو زآن رو عاشق یکدیگرند جز بجبر از صحبت هم نگذرند  
  چیست آن دریا که در وی بوده‌اند وز وصال هم درو آسوده‌اند  
  بحر شهوتهای حیوانیست آن لجّهٔ لذّات نفسانیست آن  
۱۱۰۵  عالمی در موج او مستغرق‌اند واندر استغراق او دور از حق‌اند  
  چیست آن ابسال در صحبت قریب وآن سلامان ماندن از وی بی‌نصیب  
  باشد آن تاثیر سنّ انحطاط طی شدن آلات شهوت را بساط  
  کرده جا محبوب طبع اندر کنار وآلت شهوت فرو مانده ز کار  
  چیست آن میل سلامان سوی شاه وآن نهادن رو بتخت عزّ و جاه  
۱۱۱۰  میل لذّتهای عقلی کردنست رو بدارالملک عقل آوردنست  
  چیست آن آتش ریاضتهای سخت تا طبیعت را زند آتش برخت  
  سوخت زآن آثار طبع و جان بماند دامن از شهوات حیوانی فشاند  
  لیک چون عمری بآتش بود خوی گه گهش درد فراق آمد بروی  
  زآن حکیمش وصف حسن زهره گفت کرد جانش را بمهر زهره جفت  
۱۱۱۵  تا بتدریج او بزهره آرمید وز غم ابسال و عشق او رهید  
  چیست زهره آن کمالات بلند کز وصول آن شود جان ارجمند  
  زآن جمال عقل نورانی شود پادشاه ملک انسانی شود  
  با تو گفتم مجمل این اسرار را مختصر آوردم این گفتار را  
  گر مفصل بایدت فکری بکن تا بتفصیل آید اسرار کهن