بکنیم. تقصیر من ﺍست که بفکر شماها بودم! با ﺍتومبیل رفتم شیرﺍز، سه تا خانم و دو نفر ساز زن رﺍ به ﺍصرﺍر ﺁنها با خودم ﺁوردم. چیزیکه غریب ﺍست، کشف تابوت سر زبانها ﺍفتاده و ﺍین زنها گمان میکنند که ما گنج و جوﺍهر زیادی پیدﺍ کردهﺍیم. در هر صورت ﺍلآن در برم دلک هستند. چادر زدهاند و ﺍمشب رﺍ ﺁنجا میمانند. هیچکس هم در ﺁنجا نیست، خلوت ﺍست، ﺁیا ﺍز ﺁن شیشههای ویسکی باز هم مانده؟ ﺍز حیث خورﺍک همه وسایل فرﺍهم ﺍست، قاسم رﺍ فرستادم همه چیزها رﺍ ﺁماده کرده.
دکتر وﺍرنر با قیافهٔ جدی» :من مخالفم که با ﺍتومبیل میسیون ﺍز ﺍین قبیل تفریحات بشود. نباید فرﺍموش کرد که مسئولیت بزرگی بگردن ماست. اخلاق و رفتار ما رﺍ خیلی موﺍظب هستند. در ﺍینجور جاهای کوچک ﺁدم ﺁب بخورد همه میدﺍنند! – دو روز دیگر قاسم یا هر یک ﺍز کارگرﺍن ممکن ﺍست هزﺍر جور حرف برﺍی ما در بیاورند، من مایل نیستم که رسوﺍئی رﺍه بیفتد. بشما توصیه میکنم که ﺍیندفعه ﺁخرین دفعه باشد.
گورست: «مطمئن باشید هیچکس ما رﺍ ندیده. چون ﺁنها بیرون شهر ﺁمده بودند، ولی چیزیکه قابل توجه ﺍست، امشب ساز شرقی هم داریم. ساز زنها جهودند و فقط سازهای بومی را مینوازند. شاید همان سازی است که در موقع ﺁبادی ﺍین محل میزدهاند، وقتیکه سیمویه در ﺍملاک خودش زندگی