برگه:Rvznamh vghaye atfaghyh-shmarh hay 1 ta 35.pdf/۷۱

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.
نمرهٔ ۱۱

بجهة حمل و نقل این تنخواه میدهند از قرار هر صد تومان سه ریال است

فرانسه

موافق روزنامهٔ آخر که از فرنکستان آمده معلوم بود که مفسدین در ولایت ایطالیا باز بنای اغتشاش داشتند که برپا نمایند از آنجهة کم کردن قشون فرانسه را در شهر رومه میکویند ممکن نیست که بتوانند کم نمایند اکر چه بعضی از اهل فرانسه از اخراجات زیاد بتنک آمده‌اند

احوالات متفرقه

سی سال پیش ازین در بعضی از بلوکات ولایت ایطالیا دزد و راهزن چنان شدّت داشت که دولت آنها از عهده دزدان نمیتوانستند برایند وران سمت کوهستان سخت است و هر کس که در شهرها عمل بد میکرد میکریخت و بان کوهها رفته داخل دستهٔ دُزدان میشد و در یک وقتی این دزدی بمرتبه شده بود که سیّاح که از آن مملکت میکذشت از خود دزدان قراول میکرفت که از صدمه آنها ایمن باشد و کاهی از کوهستان پائین می‌آمدند و مردان توانکر را کرفته میبردند و نکاه میداشتند تا اقوام و بستکان او تنخواهی که دزدان میخواستند میدادند و او را خلاص میکردند و یکی از خوانین ان سمت که بدست آنها افتاده بود کسان او را در دادن پول جان‌بهای او اهمال کرده بودند یا میخواستند ندهند دزدان یک انکشت بزرک دست او را بریده در میان کاغذ کذاشته بنزد آدمهایش فرستاده بودند و کفته بودند که اکر پول نفرستید این شخص را بهمین طور پارچه پارچه کرده اجزای او را نزد شما خواهیم فرستاد آدمهایش لاعلاج تنخواهی که دزدان خواسته بودند فرستادند و آقای خود را با انکشت بریده خلاص کردند بعد ازان کم‌کم درانولایت نظم داده بودند و این قسم دزدی موقوف شده بُود تا سه سال پیش ازین که دُوَل آنجا باز هم بر هم خُوردند اکر چه دولت باز درانجا قرار کرفت اما این دزدی باز دوباره درین سه ساله پیدا شده و تا حال موقوف نشده از جُمله کاغذی که در یکی از روزنامهای فرانسه که دِ باهْ مینامند نوشته‌اند و بسیار تعجب است امّا چونکه این روزنامه در فرنکستان بسیار اعتبار دارد کویا بی‌اصل نباشد در یکی از قصبه‌های ایطالیا که تخمیناً چهار هزار جمعیت دارد تماشاخانهٔ در آن قصبه هست و دور این قصبه حصار است و دو دروازه دارد و قاعدهٔ تماشاخانها در مملکت ایطالیا این است که دو ساعت از شب کذشته می‌نشیند و در آنوقت کوچه‌های قصبه مزبور خلوت میشود بازیکرهای تماشاخانه آن قصبه مشغول بازی بودند و خلق در آنجا بجهة تماشا جمع شده بودند و قاعده است که وقتیکه اسباب‌بازی را عوض میکنند پرده در پیش رو می‌کشند که خلق نه ببینند تا اسباب بتمام چیده شود و بعد از آن پرده را بر میچینند و مشغول بازی می‌شوند پرده‌ها را بروی بازی کشیده بودند وقتیکه برچیدند در عوض بازیکرها ده نفر از دزدان با سلاح حرب تمام تفنک در دست درانجا ایستاده دیدند و سی نفر دیکر از درهای تماشاخانه که روبرو بود داخل شدند چنانکه راه بیرون رفتن مردم بریده شده بود مردم متحیر ماندند تا یکی از دزدان که کویا بزرکشان بود پیش آمد و کلید دروازه‌های قصبه در دستش بود و باینطور کفت که آقایان کویا حالا بشما معلوم شده باشد که ما صاحب اختیار شما میباشم و اکر حرکتی یا اشاره‌ای در میان شما بشود ما باید اقدام بعملی بکنیم که نمیخواهم کار بآنجا بکشد پس خاموش باشید و بشنوید که من چه میکویم اسامی بعضی از شما را یکی یکی خواهم خواند و وقتیکه اسم شخصی را بخوانم برخیزد و همراه یکی از آدمهای من بخانهٔ خودش برود و آنچه طلا و نقره و اسباب سبک‌وزن کرانبها که پسند آدم من که همراه او هست بشود باو بدهد و تا دینار آخر نباید دریغ نماید باید بدهد و جان خود را سالم بدارد اینرا کفت و کاغذی از جیب خود در آورده اسم چند نفر را که در آنجا نشسته بودند خواند و آنها بهمین تفصیل برخواسته همراه دُزدان بیرون رفتند