برگه:RobaiyatKhayyamForoughi.pdf/۵۵

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.
  از جملهٔ رفتگان این راه دراز باز آمده کیست تا بما گوید راز  
  پس بر سر این دو راهه آز و نیاز تا هیچ نمانی که نمی‌آئی باز  
 
  آنی که نبودت بخور و خواب نیاز کردند نیازمندت این چار انباز  
  هریک بتو آنچه داد بستاند باز تا باز چنان شوی که بودی ز آغاز  
 
  بر پشت من از زمانه تو میآید وز من همه کار نانکو میاید  
  جان عزم رحیل کرد و گفتم بمرو گفتا چکنم خانه فرو میآید  
 
  بردار قرابه و سبو ای دلجوی فارغ بنشین بکشت زار و لب جوی  
  بس نفس عزیز را که این چرخ کبود صد بار قرابه کرد و صد بار سبوی  
 
۵۳