این برگ نمونهخوانی شده ولی هنوز همسنجی نشدهاست.
199
OMAR KHAYYAM
۲۹۴
گر صلح نیابم ز فلک جنگ اینک | ||||||
ور نامِ نکو نباشدم ننگ اینک | ||||||
جامِ میِ لعلِ ارغوان رنگ اینک | ||||||
آنکس که نمیخورد سر و سنگ اینک |
۲۹۵
هین صبح دمید و دامنِ شب شد چاک | ||||||
برخیز و صبوح کن چرائی غمناک | ||||||
می نوش دلا که صبح بسیار دمد | ||||||
او روی بما کرده و ما روی بخاک |
۲۹۶
از اتشِ آخرت نمیداری باک | ||||||
در آبِ ندامت نشدی هرگز پاک | ||||||
چون بادِ اجل چراغِ عمرت بکُشد | ||||||
ترسم که ترا ز ننگ نپْذیرد خاک |
294.C. L. N. A. I. J.
295.C. L. N. A. I. J.Bisyár, 'frequently.'
296.L.Possibly written by some pious reader as an answer to Khayyam's scoffs.See note on Quatrain 223.