برگه:Qabus nama.pdf/۶۸

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.
۱۸
 

باب ششم

اندر فروتنی و افزونی هنر

بدان و آگاه باش که مردم بی‌هنر مادام بی‌سود باشد، چون مغیلان که (ص ۲۴) تن دارد و سایه ندارد، نه خود را سود کند و نه غیر خود را و مردم بسبب و اصل اگر بی‌هنر بود از روی اصل و نسب از حرمت داشتن مردم بی‌بهره نباشد و بتر آن بود که نه گوهر دارد و نه هنر؛ اما جهد کن که اگر جی اصیل و گوهری باشی گوهر تن نیز داری که گوهر تن از گوهر اصل بهتر، چنانک گفته‌اند: الشرف بالعقل و الادت لا بالاصل و النسب، که بزرگی خرد و دانش راست نه گوهر و تخمه را و بدانک ترا بدر و مادر نام نهند هم داستان مباش، آن نشانی بود، نام آن بود که تو بهتر بر خویشتن نهی تا از نام زید و جعفر و عم و خال باستاد فاضل و فقیه و حکیم افتی، که اگر مردم را با گوهر اصل گوهر هنر نباشد صحبت هیج کس را بکار نیاید و در هر که این دو گوهر یابی جنک در وی زن و از دست مگذار که وی همه را بکار آید و بدانک از همه هنر ها بهترین هنری سخن گفتن است که آفریدکار ما جلّ جلاله از همه آفریدها؛ خویش آدمی را بهتر آفرید و آدمی فزونی یافت بر دیگر جانوران بده درجه که در تن اوست: بنج از درون و بنج از بیرون: اما بنج نهانی جون اندیشه و یاد گرفتن و نگاه داشتن و تخیل کردن و تمیز و گفتار و بنج ظاهر چون سمع و بصر و شم و لمس و ذوق و ازین جمله آنج دیگر جانوران را هست، به برین جمله که آدمی راست. بس آدمی بدین سبب بادشاه و کامکار (ص ۲۵) شد بر دیگر جانوران و جون این بدانستی زفان را بخوبی و هنر آموختن خو کن و جز خوبی گفتن زفان را عادت مکن گفت، که زفان تو دایم همان گوید که تو او را بر آن داشته باشی و عادت کنی، که گفته‌اند: هر که زفان او خوشتر هواخواهان او بیشتر و با همه هنرها جهد کن تا سخن بجایگاه