میگساری هستند مانند همان مجالسی که شاردن نقل میکند، و در آن میان رامشگر و رقاص مشغول نمایش مهارت و دلربائی خودشان میباشند. گویا این پردهها بدستور نادرشاه کشیده شده، برای اینکه پادشاهان صفوی را عیاش و بیقابلیت نشان بدهد و آنها را از چشم مردم بیندازد و در عوض خودش را مرد جنگی قلم بدهد.
پائین این پردهها نقاشیهای کوچک دیگر از زیر گچ درآوردهاند که اغلب آنها بیاندازه قشنگ و پیداست که کار استادان زبردست میباشد. موضوعهای آنها صورتهای خوشگل نازنینصنم توی کتابهاست: زن و مرد عاشق که باده مینوشند، عاشق و معشوق که کنار درخت لمیده جام شراب در دست دارند و بهم تعارف میکنند و غیره. شیوهٔ نقاشیها مختلف است، در آن تأثیر چینی هم دیده میشود و در ایوان دو طرف عمارت چند پرده از کار نقاشان هلندی هم وجود دارد که عکس سوارهای قدیم و موضوعهای اروپائی است که اغلب آنها از پا در آمده و رویش را یادگار نوشتهاند.
شاید روحیهٔ اصفهانی امروزه از موضوع همین عشقوعاشقیها و عکسهای چهلستون الهام شده، چون بیشتر مردم روزهای جمعه در بیشهٔ کنار رودخانه با ساز و باده و مهرو میگذرانند.
ولی این پردهها پر از روح است و بعد از سیصد سال هنوز نقاش احساسات خودش را از روی همین نیشهای قلممو بما انتقال میدهد و ما را در خوابهای شیرین و عشقانگیز میکشاند، و همین پایهٔ تمدن و بزرگی آنزمان را میرساند،