برگه:Parvindoxtaresāsān.pdf/۵۷

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.
 

یادم است در مدرسه ابتدائی که بودم، برای سه ماه تعطیل تابستان علاوه بر تکلیف‌های گوناگون، از طرف مدیر اخطار شد که باید روزنامه خودمان را بنویسیم. من اگرچه شاگرد کارکنی نبودم ولی این پیشنهاد را پسندیدم و بر سایر تکلیفها مقدم دانستم، یکی‌دو روز آنرا نوشتم و بعد فورمولی بنظرم آمد که با اندک تغییر در روز سوم هشتاد و هشت روز دیگرش را قبلا تهیه کردم و آن فورمول این بود:

«صبح زود برخاسته وضو ساختم، نماز صبح را خواندم و پس از دعا بوجود مدیر محترم و ناظم معظم صرف چاشت کرده، ظهر پس از صرف ناهار چهار رکعت نماز بجای آوردم. بعدازظهر قدری علم الاشیاء و تاریخ انبیاء خواندم، شب نماز عشا را بجا آوردم و دعا بوجود مدیر محترم کرده خوابیدم.»

اگرچه بجز خوردن و خوابیدن در باقیش جای تردید بود ولی رویهمرفته از همین قرار بیشتر روزها، سالها، و شاید یک عمر را مانند تقویم حاجی نجم‌الدوله میشود پیش‌بینی کرد.

ازین‌رو پس یکسال زندگی یکنواخت، چهار روز تعطیل را غنیمت شمرده تصمیم گرفتم بروم به اصفهان و بخیالم رسید که این چهار روز تغییر و تنوع غیرمعمولی را یادداشت بکنم.